فروشگاه اینترنتی موفق و پردرآمد چه ویژگیها و امتیازاتی باید داشته باشد؟
فهرست مطالب
- 1 ویژگی های فروشگاه اینترنتی موفق
- 2 شروع فروشگاه اینترنتی
- 3 آنالیز رقبا و کاربران سایت
- 4 پرداخت در محل
- 5 ارسال رایگان
- 6 جذب مشتری با محتوای جذاب
- 7 شروع راه اندازی یک فروشگاه اینترنتی
- 8 دستهبندی محصول
- 9 تگها
- 10 بکلینکها
- 11 درک رفتار کاربر
- 12 تولید محتوا با ویدئو
- 13 ویدئو با زیرنویس
- 14 حرکت هوشمندانه
- 15 اقدام به تهیه ویدئو کنید!
- 16 نگران حجم ویدئوها نباشید!
- 17 تاثیر ویدئو مارکتینگ بر بازاریابی اینترنتی
- 18 تبلیغات در کانال های تلگرام
- 19 اعتمادسازی
- 20 ثبت نام در سایت
- 21 کامنت مارگتینگ
- 22 خلاقیت داشته باشید
- 23 کامنت فیک ممنوع
- 24 پاسخگوی کاربران خود باشید.
- 25 انتقادهای منفی را تحلیل کنید
- 26 فقط خریدارن حق اظهارنظر دارند!
- 27 درگاه پرداخت واسط
- 28 تست
- 29 نماد الکترونیکی نتیجه اعتماد کاربر
- 30 SSL
- 31 نحوه خرید محصول
- 32 آموزش تلفنی
- 33 آموزش ویدئویی
- 34 اینفوگرافیک
- 35 نماد اعتماد الکترونیکی
- 36 چت آنلاین
- 37 مزایای چت آنلاین
- 38 برداشتهای مثبت از چت آنلاین
- 39 تبلیغ در چت آنلاین
- 40 کد تخفیف فروشگاه اینترنتی
- 41 سفارشی سازی فیلد کد تخفیف
- 42
- 43 آنالیز رفتار مشتری
- 44 دستهبندی مشتریان
- 45 نتایج مشتریمداری
- 46 وفاداری مشتریان
- 47 اپلیکیشن در فروشگاه اینترنتی
- 48 چطور به این نتیجه رسیدیم که نیاز است اپلیکیشن داشته باشیم؟
- 49 برآورد هزینهها
- 50 مزایای اپلیکیشن
- 51 آپدیت اپلیکیشن را فراموش نکنید.
- 52 تجربه فروشگاه اینترنتی
- 53 جستجوی وبسایت
- 54 کلیدوارهها
- 55 هدف اصلی ما تچربه خوب کاربر است.
ویژگی های فروشگاه اینترنتی موفق
در این مقاله بیشتر میخواهم به این سوال مهم جواب بدهم که یک فروشگاه اینترنتی موفق باید چه ویژگیهایی داشته باشد تا بتواند فروش بیشتری داشته باشد، مشتریهای بیشتری داشته باشد، نرخ بازگشت خوبی داشته باشد و بتواند آن اعتمادسازی واقعی را برای کاربر اجرا و ایجاد کند.
من بیشتر میخواهم راجعبه تجربهام در مورد فروشگاههای اینترنتی که کار کردهام یا مشاوره دادهام صحبت کنم و بعد به صحبتهایی که از دیگران شنیدهام، که صاحب فروشگاه آنلاین بودند، چه موفق و چه ناموفق؛ و راجعبه آنها برای شما صحبت کنم.
شروع فروشگاه اینترنتی
اول سراغ تجربهی خودم برویم. تقریباً ۳ سال پیش بود که یک فروشگاه اینترنتی راهاندازی کردیم و در حوزه خاصی بود. قبل از این که فروشگاه اینترنتی را داشته باشیم یک پیج اینستاگرام با حدود ۳ هزار فالوور داشتیم، تعدادش شاید از نظر شما خیلی محدود و کم باشد ولی این ۳ هزار فالوور با تولید محتوای خوب به اینجا رسیده بود.
مخاطبهای خوبی بودند. کامنتهای مفیدی میگذاشتند، ارتباط موثری با آنها داشتیم، دایرکتهای زیادی به ما میدادند.
همین موقعها بود که حس کردیم که اگر فروشگاه اینترنتی راه بیاُفتد احتمالاً اولین فروشمان را از طرف این دوستان خواهیم داشت. بعد دیگر شروع کردیم به راهاندازی فروشگاه و وبسایت را بالا آوردیم.
روزهای اول هیچ اتفاقی نیفتاد. حتی زمانی که در همین پیج اینستاگرام اعلام کردیم یک تعدادی میآمدند سر میزدند، صفحات مختلف را میدیدند ولی کسی خرید نمیکرد و این برای ما و من آن موقع (یعنی سه، چهارسال پیش) سوال بود که چرا این اتفاق افتاده؟ چرا اصلاً هیچکس به ما اعتماد نمیکند؟ و همان موقعها همزمان داشتیم روی سئو هم کار میکردیم چون میدانستیم بهترین راه سئو است و کمکم ترافیک وبسایت بیشتر میشد.
ترافیکی بدی نداشتیم ولی همچنان در آن ماه اول فکر میکنم اصلا فروش خوبی نداشتیم. به غیر یک سری از دوستانی که خیلی به ما نزدیک بودند و خرید میکردند و آنها هم بهخاطر اینکه ما را میشناختند این کار را انجام میدادند!
آنالیز رقبا و کاربران سایت
بعد شروع کردیم به تحلیل کردن. این تحلیل کردن را که میگویم موضوع خیلی مهمی است؛ چه تحلیل وبسایت خودمان و چه تحلیل سایتهای دیگران.
زمانی که میخواستیم این کار را انجام دهیم واقعاً نرفتیم تمام فروشگاههای اینترنتی مخصوص در این حوزه را بررسی کنیم ببینیم چه کار کردند. اصلاً فکر میکردیم آنقدر تعداد فروشگاه اینترنتی وجود ندارد. وقتی راهاندازی شد، یادم است که وقتی آمدم جستجو کردم و به شریکم نشان میدادم میگفت من اصلاً اینها را ندیده بودم!
بههرحال آنها حداقل یکماه، دوماه، ششماه، یکسال از ما جلوتر هستند و ما چهکار میتوانیم کنیم. شروع کردیم به بررسی کردن آنها و از یک طرفی هم بررسی کردن خودمان و Userهایی دارند که به سایت ما میآمدند. همزمان داشتیم این دو تا کار را باهم انجام میدادیم که بهنظر من خیلی کار طبیعی و درستی است. حتی باید قبل از اینکه سایت لانچ بشود این اتفاق بیافتد.
این مواردی که دارم برای شما میگویم دقیقاً برای ماه اول است. زمانی که ما شروع به کار کردن کردیم، آن دو، سه روز اول من به این نتیجه رسیدم که تعدادی کاربر داریم و از اینستاگرام و کانال تلگرامیمان میآیند ولی حتی محصول را به سبد خرید اضافه میکنند ولی خرید انجام نمیدهند.
پرداخت در محل
بررسی کردیم و دیدیم که بله، خیلیها اصلاً نمیخواهند اینترنتی خرید کنند و مثلاً میخواهند که پرداخت در محل داشته باشند. بعد آمدم نگاه کردم که بله، رقبا همین کار را انجام دادند.
خیلی راحت بود. پرداخت در محل را هم اضافه کردیم و باید انجام میشد و اصلاً دیگر چارهای نداشتیم. این کار را انجام دادیم و دیدیم که کمکم فروش صورت میگیرد. فکر میکنم در همان یکماه اول در همین حد فروش وجود داشت و دیدیدم که یکی از مشکلاتما احتمالاً این بوده است. این را دارم میگویم به خاطر اینکه این مشکل را در خیلی از فروشگاههای اینترنتی دارم میبینم.
موضوعی که به آن رسیدم این بود که اصلاً چرا باید از ما خرید کنند؟ مگر ما کی هستیم؟ مگر ما چی هستیم؟ با دیگران چه فرقی میکنیم؟ و این مزیت رقابتی اصلاً کجا است و این واقعا ًیک مشکل خیلی بزرگی است.
ارسال رایگان
فرقی نمیکند شما چه از فروشگاه آنلاین A یا فروشگاه آنلاین B خرید کنید، هیچ فرقی نمیکند. فقط آن سایت یک مدیرعامل دیگری دارد، یک صاحب دیگری. دیزاینهای آن ها کمی با هم فرق میکند و همین! من داشتم دنبال این میگشتم و دیدم که ما یک بخشی که میتوانیم داشته باشیم ارسال رایگان است. این از لحاظ درآمدی شاید خیلی به ما ضربه بزند، اما طبیعتاً افراد ارسال رایگان را خیلی دوست دارند و ممکن است که ترغیب بشوند ولی از آن طرف شما باید هزینههای آن ها را محاسبه کنید.
گفتیم که بالای ۲۰۰ هزار تومان ارسال رایگان. که به نظرم منطقی میآمد و همین را که اجرا کردیم و حالا بعدش دیدیم که دوباره کمی فروشها بیشتر شد و با مشتریها هم که صحبت میکردیم دیدیم این موضوع کمی برای آنها جذاب است و کمی آنها را تحریک کرده و باعث شده است که از ما خرید کنند.
به عنوان مثال بگویم در آن حوزهای که ما بودیم اگر ۵ تا فروشگاه اینترنتی کار میکرد، ۳ مورد از آنها این مزیت را داشتند. یعنی ما تازه یک مزیت رقابتی ایجاد کرده بودیم که جز آن سه، چهارتای اول باشیم. باز هم چیز منحصر به فردی نساختیم. همینطور که داشتیم جلوتر و جلوتر میرفتیم، حالا شاید این موضوعاتی که دارم میگویم دیگر یکماه و دوماه اول را کمی گذارنده و دارد وارد ماه سوم میشود.
جذب مشتری با محتوای جذاب
ما خیلی محصول داشتیم و شاید تعداد محصولها واقعاً زیاد بود از لحاظ رقمی کمکم و داشتیم به این فکر میکردیم که اصلاً چقدر محصولاتی داریم که هیچ محتوایی ندارند یعنی وارد صفحات محصول که میشویم صرفاً یک عنوان وجود دارد، یک عکس، یک قیمت و یک موجودی.
موجودی هم که نه، حالا مثلاً در حد این که فرض کنید اگر یک محصول مثل پسته اگر باشد، ۵۰۰ گرماش این قیمت است، یک کیلویش این قیمت است، یک چنین چیزی و یک سری مشخصات خیلی کلی و من رفتم نگاه کردم دیدم که اکثر وبسایتها این را دارند و همان جا بود که داشتم فکر میکردم که این میتواند یک مزیت خیلی خوب باشد.
یعنی ما میتوانیم با داشتن یک محتوای خوب، مخاطب را بیشتر نگه داریم. در سایت اعتمادسازی کنیم بعد آن را برسانیم به سبد خرید، پرداخت نهایی تا از ما خرید کند. اتفاقی که انجام شد دقیقاً همین بود و حالا من با صحبتهایی که کردم و کارهایی که انجام دادیم، یکی، دونفر بهشدت روی محتوا کار کردند و برای آنها محتوای خوبی نوشتند. بخشی از محتواها ترجمه و بخشی هم تجربی بود.
با توجه به این که از محصول اطلاعات خوبی داشتند. میخواهم بگویم صرفاً اینطور نیست که شما یک محصولی را مثلاً در آمازون هم هست، شما هم دارید میفروشید، عیناً همان را ترجمه کنید و در سایت شما بگذارید. سعی کردیم که تجربه را هم با آن ترکیب کنیم و یک محتوای منحصر به فردتری را ارائه دهیم و میدانستیم که این تأثیرش بیشتر است و برای هر محصول شروع به تولید محتوا کردیم.
شروع راه اندازی یک فروشگاه اینترنتی
حداقل با محصولهای مهم شروع کردیم چون خودمان میدانستیم که کدام میتواند فروش بیشتری و سود بیشتری داشته باشد و همینطور اضافه کردیم و واقعاً محتوا ما را جابهجا کرد.
این جابهجایی هم در سئو اتفاق افتاد و هم در فرآیند فروشما و اعتمادسازی! واقعاً متفاوت بود و من تازه آن موقع بود که فهمیدم ما کمی به سمتی رفتیم که یک مزیتی داریم که دیگران به آن شدت روی آن کار نکردند.
فروشگاههای اینترنتی خیلی زیادی را میبینیم که محصولات به شدت زیادی دارند ولی برای محصولات شما اصلاً زمان نگذاشتند که تولید محتوا کنند و فقط عنوان و یک قیمتی وجود دارد و همین!
مانند این است که یک ساختار کلی وجود دارد ولی وقتی وارد هر طبقه و هر خانه میشوید همه خانهها خالی هستند و در واقع هیچ اسباب، اثاثیه و محتوایی داخل آن نیست و در حقیقت مناسبت سکونت نیست.
رسیدیم به بخش محتوا که موضوع بسیار مهمی است و شاید کمتر به آن اشاره شده و خیلی از فروشگاههای اینترنتی را دیدیم که محتوای خیلی خوبی از محصولات شما ندارند و همین شاید یکی از عاملهای اصلی باشد که نتوانند خوب بفروشند، خوب اعتمادسازی کنند و مواردی از این قبیل.
همانطور که داشتم در قسمت قبلی گفتم برای هر محصول شروع به تولید محتوا کردیم و از لحاظ سئو و فروش اوضاع ما کمی بهتر شد و یک مزیت رقابتی حداقل نسبت به فروشگاههای اینترنتی دیگر در همین حوزه داشتیم و همین باعث شد که بیشتر و بیشتر کار کنیم و بعد از اینکه برای هر محصول تولید محتوا کردیم به این رسیدیم که ما میتوانیم یک ورودی خیلی خوبی از گوگل داشته باشیم و آن صفحه، صفحه دستهبندیهای ما باشد.
بیشتر بخوانید:
3 نمونه از راهاندازی کسبوکار اینترنتی کمهزینه با ۱۰ میلیون تومان یا کمتر (حتی با صفر!)
حقایقی که در مورد گوگل ادوردز باید بدانید
دستهبندی محصول
شما احتمالا میدانید، هر فروشگاه اینترنتی یک بخش مهمی که دارد بخش دستهبندیهایش است و زمانی که روی آن دستهبندیها کار کنیم خیلی حائز اهمیت میشوند. فهمیدیم که ما هم باید این کار را انجام دهیم و میشود گفت که در فروشگاههای اینترنتی معمولا دو بخش داریم. یک دستهبندی و یک زیر دسته.
ممکن است مثلا شما فروشگاه موبایل باشید یک دستهبندی دارید که کلاً موبایلهای برند سامسونگ است و یک زیر دسته دارید که موبایلهای برند سامسونگ سری A است. بعد مثلاً دوباره یکی دیگر به اسم سریX دارید. همینطور زیر دستههای دیگر و در هر زیردسته یکسری محصول وجود دارد. مثلاً A30، مثلا موبایل A50 و آنها دوباره خودشان یکسری محصولی هستند. آنجا دیگر کار تمام میشود.
تگها
بنابراین ما یک صفحه اصلی داریم که بعد میشود یکسری دستهبندی و یکسری زیردسته و یکسری محصول. معمولاً ساختار در فروشگاه اینترنتی به این شکل است و در کنار اینها یکسری صفحه تگ دارید. من همزمان دارم هم بحث سئو و هم بحث اعتمادسازی را در فروشگاه اینترنتی میگویم که به نظرم این دو خیلی به هم مربوط هستند و به این که ما هم ورودی و هم خروجی خوبی داشته باشیم خیلی کمک میکنند.
بکلینکها
به این رسیدیم که دستهبندیها هم باید محتوا داشته باشند. در آن زمان میرفتم بررسی میکردم و میدیدم که دوباره دستهبندیها وبسایتهای دیگران اصلاً محتوای خوبی ندارند ولی صفحه اول آمدند وقتی که سئو Off-page را بررسی میکردم، میدیدم که برای بکلینک کلی هزینه کردند و زمان گذاشتند و دیدم که اگر ما بخواهیم این همه زمان بگذاریم و هزینه کنیم به هرحال چون بخشی از بکلینک، رپورتاژ در وبسایتهای دیگر است.
کارهای خیلی زیادی نیاز دارید تا اینکه شما لینک باکیفیت بگیرید، هم کمی طولانیتر است و پروسهی بیشتری دارد و هم اینکه محتواسازی اثر بسیار بیشتری دارد. یعنی مجدد یک مزیت رقابتی میشود، یک مزیت رقابتی خیلی کوچک که من همیشه بتوانم جایگاهم را حفظ کنم.
شروع کردیم به تولید محتوا برای دستههای مهممان که در آن محصولاتی هم داریم و تعدادش کم هم نیست یا دستههایی که داخلش باز دوباره یک سری زیر دسته داریم که در آن زیر دستهها یک سری محصول خوب داریم. آنجا شروع به تولید محتوا کردیم و محتواهای مختلفی تولید کردیم و گفتیم که این دستهبندی اصلاً شامل چه محصولاتی میشود، شامل چه زیردستههایی میشود و همینطور محتوا تولید میکردیم.
البته تولید محتوا برای دستهبندیها و زیر دستهها کمی متفاوت است. چون مطالبی که شما میخواهید بگویید خیلی محدود است. ولی این دیگر خلاقیت شما است که به چه نکاتی اشاره کنید که برای کاربری که مثلاً موبایل سامسونگ یا خرید موبایل سامسونگ را جستجو میکند و یک دسته شما را میبیند جذاب باشد.
رفتم بررسی کردم و دیدم در حوزه ما یکی، دو وبسایت دوباره این کار را انجام دادند و من دوست داشتم ما هم این کار را بهتر انجام دهیم و شروع به تولید محتوا کردیم و آنجا هم مجدد دوباره رشد خیلی خوب از نظر سئو داشتیم.
درک رفتار کاربر
همزمان این را هم بگویم که روی بکلینک و کارهای Off-page کار میکردیم ولی محتوا هم داشتیم. واقعاً شاید بگویم این که میگویند سئو مثل آشپزی میماند، هم حواسما به قسمتهای دیگری بود که خارج از وبسایت است و هم به خود وبسایت، به محتوای وبسایت. که این واقعاً یک غذای خوشمزهای شود که همه دوستش داشتند و اول گوگل دوستش داشته باشد.
بعد دیدیم که خیلی خیلی راحتتر آمدیم صفحه اول، لینکهای یک، دو یا سه و این اتفاق خیلی مثبت بود. شاید بگویم که آن همه هزینه و زمانی که رقبای ما برای بحث بک لینک گذاشته بودند ما آن را نداشتیم و البته یک نکته خیلی جالبتری هم که به شما بگویم این است که ما وقتی در صفحه دستهبندی محتوا داریم، از آن طرف گوکل آنالیتیکس را که بررسی میکنیم، میبینیم افراد بیشتر میمانند، اول محتوا را میخوانند بعد به محصول میرسند، برای تصمیمگیریشان کمی بیشتر در وبسایت میمانند و باعث میشود که بیشتر فکر کنند؛ این موضوع مهمی است.
یعنی خیلی از مواقع در صفحه دستهبندیها هیچچیز نیست، ۳ محصول است، تا دستهبندی را باز میکنید به آن ۳ محصول میرسید و میبینید که من این را که نمیخواهم، این را هم که نمیخواهم، این را هم که نمیخواهم، تمام شد، همین! برمیگردید و کلاً وبسایت را میبندید و میروید و اینجا رفتار کاربر خیلی برای ما مهم بود.
وقتی این را با قبل قیاس میکردم، چون ما از اول دستهبندیما کامل نبود ولی ورودی داشتیم. از گوگل ورودی داشتیم، میتوانستم یک تحلیلهایی انجام دهم و ببینم که خیلی هم آن موقع اوضاع اصلا خوب نبوده ولی الان میبینم افراد بیشتر میمانند، صفحات مختلفی را بیشتر میبینند و آن محتوا است که بیشتر درگیرشان کرده است. این هم از موضوع بعدی که به نظرم خیلی مهم است.
تولید محتوا با ویدئو
برگردیم به موضوع اولی که گفتم ما برای محصولات داشتیم تولید محتوا میکردیم. دوستان ما در محتوای متنی علاوه بر محتوای متنی که داشتیم، برای بعضی از محصولات ویدئو هم داشتیم و این ویدئو واقعاً میتوانم بگویم خیلی کار را متفاوت میکرد.
ویدئو با زیرنویس
ویدئوها به چند بخش تقسیم میشوند که ما آن را بیشتر در بخش اول کار میکردیم. اول اینکه ویدئوهایی در یوتیوب برای آن محصول بودند و ما آمدیم برای آنها زیرنویس گذاشتیم. شاید تا به الان در ایران کسی این کار را نکرده باشد، ویدئو با زیرنویس فارسی برای آن محصول خاص وجود نداشت ولی ما این کار را انجام دادیم و این کار خیلی به ما کمک کرد و باعث شد که افراد دوباره بیشتر روی آن صفحه بمانند و حداقل ویدئو را ببینند.
یا شاید اصلا با آن عکسی که شما میگذارید، عکس برای محصول یک چیز اجباری است ولی آن عکسی که شما میگذارید شاید آن قدر کاربر را درگیر نکند و اصلاً متوجه نشود که چقدر به این نیاز دارد.
حرکت هوشمندانه
ولی وقتی یک ویدئویی میگذارید که یک کاربری هست که رفته این را تست و استفاده کرده، برای بچهاش گرفته، برای همسرش گرفته و استفاده میکند و میآید نظرش را راجعبه آن میگوید واقعاً یک موضوع متفاوتی میشود و ما روی این کار کردیم. نمیگویم همه محصولاتما ولی رفتیم سراغ این که کمی هوشمندانه برخورد کردیم، سراغ محصولاتی رفتیم که شاید حتی کمتر فروش بروند ولی محصول خیلی خوبی باشند به خاطر این که خیلی افراد با آن آشنا نیستند و کمی هزینهاش زیاد است.
ولی ما با ویدئو به این نتیجه رسیدیم که میتوانیم این محصولات را هم بفروشیم و بهترین کار به نظر من، بهترین تولید محتوا، بهترین نوع محتوا برای محصول بحث ویدئو است و این واقعاً فروش شما و آن حس اعتمادی را که افراد میگیرند جابهجا میکند.
اقدام به تهیه ویدئو کنید!
موضوعات دیگری هم که برای ویدئو وجود دارد، یعنی بخشهای دیگری هم که وجود دارد، بحث این است که خودتان ویدئو بگیرید. این را ما متاسفانه تست نکردیم و نمیتوانم تجربهی شخصیام را بگویم ولی افراد و فروشگاههای اینترنتی را میشناسم که خودشان رفتند ویدئو گذاشتند، خیلی هم کار عجیب و غریب و حرفهای نکردند، استودیوی عجیبی هم نداشتند ولی آن محصول را آوردند، راجع به آن توضیح دادند، بخشهای مختلف آن را گفتند. دو الی سه دقیقه راجع به آن محصول توضیح دادند و این باعث شده که افراد ویدئو را ببینند.
در اینجا میخواهم به یک فروشگاه اینترنتی اشاره کنم بهنام سرزمین بازی (BaziPlanet.com) که برای هر بازی آموزش ویدئویی عالی میسازد و با این کار تبدیل به مرجع فروش بازیهای فکری و سرگرمی شده است.
این را در نظر داشته باشیم، این موضوعی که من دارم به شما میگویم برای ۳ سال پیش است و شما از همان ۴ سال پیش تا الان بررسی کنید، الان سال ۹۹ هستیم، بعد از این ۴ سال میبینید که چقدر افراد از اینترنت بیشتر استفاده میکنند و در شهرستانها و حتی یک مناطق خیلی محروم هم اینترنت خوبی دارند یعنی اصلاً مشکل دانلود ویدئو نیست.
نگران حجم ویدئوها نباشید!
الان دیگر همه ویدئو را آنلاین استریم در وبسایتهای مختلف میبینند و از این جهت اصلاً مشکلی نیست. پس نگویید که حجمش زیاد است، حالا چه کار کنم. یک ویدئویی درست کنید، خیلی خوب، حالا میتوانید از سرویسهایی مثل آپارات و نماشا و … استفاده کنید که در هاست وبسایت خودتان هم نگذارید،
طبیعتاً هزینهای هم ندارد و آنها را در صفحه محصولتان بگذارید و این میتواند خیلی ماجرا را متفاوت کند چون ما برای محصولاتما از یک جایی به بعد به این نتیجه رسیدیم که حتی یک سری موشن گرافیکهای ویدئویی خیلی خوب بسازیم. ویژگیهایش را لیست کردیم و بعد از تهیه در آپارات گذاشتیم و ورودی خوبی از آپارات داشتیم.
چون به هرحال در آپارات میتوانستیم یک لینک بگذاریم، و یک سری ورودی هم که در وبسایت ما میآمدند، ویدئوها را دیدند و چقدر با آنها ارتباط گرفتند و این موضوع بود که به شدت به ما کمک کرد.
این را هم بگویم که شاید همه یک تصوری داشته باشند که ویدئو ساختن کلاً یک کار هزینه بری است، بله هزینه دارد، نیاز به خلاقیت دارد، باید زمان بگذارید ولی خیلی از مواقع شما نگاه میکنید و میبینید برای چیزهای مختلف کلی هزینه کردهام و هیچ چیزی دستم را نگرفته است.
مثلاً برای تبلیغات در اینستاگرام کلی هزینه کردم و بعد افراد آمدند نگاه کردند و تصمیم گرفتند که محصول را خریداری کنند، و بعد رفتند داخل وبسایت و دیدند هیچ چیز داخل صفحه نیست! نه متن، نه ویدئو، نه عکس درستی وجود دارد.
چرا کاربر باید این محصول را بخرد؟ از همان اول ماجرا وقتی به وبسایت ورود میکند و میبیند خالی است چرا باید به سبد خرید اضافه کند؟ چرا باید این اتفاق بیافتد؟
تاثیر ویدئو مارکتینگ بر بازاریابی اینترنتی
به این دلیل است که میگویم ویدئو را جدی بگیرید. اثرگذاری ویدئو در مارکتینگ ۱۵۰۰٪ بیشتر از مدلهای دیگر محتواست. من تجربه خودم را میگویم، وقتی میرفتم در گوگل آنالیتیکس بررسی میکردم محصولاتی را که ویدئو دارند افراد چقدر میمانند و محصولاتی که ویدئو ندارند افراد چقدر میمانند.
از آن طرف دوباره چقدر جلوتر و جلوتر میروند و به سبد خرید اضافه میکنند، به ما زنگ میزنند، راجع به آن سوال میپرسند؛ همه اینها را وقتی اندازهگیری میکنید به این نتیجه میرسید که بله، ویدئو واقعاً دارد کار خودش را خوب انجام میدهد.
این را هم در نظر داشته باشید که شما محصولی دارید که احتمالاً همیشه آن را در انبار دارید و همچنان هر ماه و هر ماه دارید میفروشید. پس وقتی که شما یک بار ویدئو میسازید این ویدئو یک چیز ماندگاری میشود، یک محتوایی میشود که هم یک مزیت رقابتی فوقالعاده برای شما است و هم از طرف دیگر لازم نیست راجع به آن هزینه کنید. چون شما آن را یکبار ساختید، تمام شده ولی همچنان دارید از آن سود میکنید.
تبلیغات در کانال های تلگرام
نه، هزینه میکنید، نمیخواهم بگویم که تبلیغات مشکلی دارد! ولی میخواهم بگویم که همیشه فقط تبلیغات را نبینیم. در یک کانال تلگرامی مثلاً ۲ میلیون هزینه تبلیغات دهیم ولی از آن طرف هیچ محتوایی نداریم. این ۲ میلیون تمام میشود ولی اگر من آن ۲ میلیون را برای ویدئو هزینه میکردم حداقل ۲ ویدئو خیلی خوب و فوقالعاده میساختم بعد آورده خیلی خوب و همیشگی برای من داشت.
به بخش محتوا و نوع محتوا رسیدیم که در قسمت قبلی ویدئو بود و این بار یعنی در ادامه آن میخواهم راجع به اعتمادسازیِ بیشتر برای کاربر صحبت کنم.
اعتمادسازی
یک موردی که ما حداقل در این فروشگاه اینترنتی آن را کمتر تجربه کردیم و به شدت توصیه میکنم که این را از لحاظ فنی روی وبسایتتان پیاده کنید، این است که مشتریهایی که از شما خرید میکنند، محصولاتی که میخرند احتمالاً یک درصدی از آنها راضی هستند و یک درصدی ناراضی هستند. از آنها بخواهید که راجع به آن محصول به شما فیدبک بدهند و نظرشان را بگویند. این اتفاق برای ما خیلی میافتاد.
افرادی مختلفی یک محصولی را میخریدند و فوقالعاده بود و به خاطر توصیههایی که ما در متن و محتوایما کرده بودیم اعتماد کرده و خریده بودند و صدالبته دروغ نگفته بودیم. این هم خیلی موضوع مهمی است. صداقت در فروش واقعاً خیلی موضوع مهمی است. و تماس میگرفتند و تشکر میکردند و خیلی عالی بود.
ولی ما اینها را هیچوقت هیچ جا مستند نمیکردیم، اشاره نمیکردیم و همیشه خودمان خوشحال بودیم. بله فلان محصول را فلان فرد خریده، یک دقیقه تماس گرفته و دارد از ما تشکر میکند و اینها هیچ جایی ماندگار نمیشد.
ثبت نام در سایت
من توصیهای که به شما میکنم این است که اولاً از لحاظ تکنیکالی که احتمالاً اکثراً وبسایتتان وردپرسی است و این کار به راحتی امکانپذیر است، کاری کنید که افراد باید بالاخره برای خرید اینترنتی یک ثبتنام کوچکی انجام بدهند و به هرحال لازم است که یک اطلاعاتی بدهند.
اینکه شما از کاربرها یک اطلاعاتی دارید، آدرس، شماره تماس و همه اینها را دارید، از آنها بخواهید وقتی با شما صحبت میکنند، زنگ میزنند، در تلگرام و واتساپ پیام میدهند و از شما تشکر میکنند، همین متن تشکر و همین توضیحاتی که دادند را در وبسایت در آن صفحه محصول هم بگذارند.
کامنت مارگتینگ
دوباره یک موضوعی که شاید بگویم اصلا در هیچ فروشگاه اینترنتی به غیر از دیجیکالا و چند فروشگاه دیگر واقعا ندیدم و خیلی محدود بوده و تجربیاتی که از آنها شنیدم درواقع این نظراتی است که کاربرها دادند. اکثرا یک بخشی از نظراتشان مثبت و یک بخشی منفی بوده ولی به شدت کمک میکند. از آنها بخواهیم که بروند نظر بدهند.
این هم خیلی موضوع مهمی است چون ستارهها و نظراتی که شما در گوگل میبینید صرفا برای فروشگاه اینترنتی ساخته شده است. بخواهید که بیایند نظر بدهند. آنها هم نظرشان را میدهند و به نوعی آنها هم دارند تولید محتوا میکنند. میبینید واقعا بحث بازاریابی با کامنت (Comment Marketing) چقدر جذاب است.
خلاقیت داشته باشید
ما یک زمانی وقت گذاشتیم، آن دو، سه و شش ماه اول و برای محصولاتما کلی محتوا تولید کردیم که محتوای خوبی هم بوده، بعد یک سری محصول فروخته شده است. از اینجا به بعد این تعامل ما با مشتری است که باعث میشود فروشگاه اینترنتیما زنده بماند و افرادی جدیدی که میآیند ارتباط بهتری بگیرند به خاطر این که دیگر فقط ما صحبت نمیکنیم، مشتریهایما صحبت میکنند و اینجا چه اعتمادی ساخته میشود.
یعنی شما میبینید که هر مشتری که میآید و فلان محصول را که دارند میخرند، ۹۰ درصدشان راضی هستند. چرا نیایند دو خط بنویسند؟ اصلاً به آنها یک کوپن تخفیفی بدهید، یعنی با این ترفند، کمی خلاقیت هم به خرج بدهید. سری بعدی یک محصول، یک هدیه هم کنارش بگذارید که بیایند نظرشان را بدهند، کامل متنش را بنویسند، دقیقاً بگویند نظرشان چه بوده است، خوب بوده یا حتی نکات منفیاش را هم بگویند، هیچ اشکالی ندارد.
قرار است یکسریها بیایند انتقاد کنند، یکسریها بگویند به این دلیل راضی نبودم یا به این دلیل به درد من نخورد؛ همان کاری که دیجیکالا انجام میدهد و باعث میشود واقعاً شما اعتماد کنید چون میبینید که کامنتها کامنتهای جعلی نیستند.
کامنت فیک ممنوع
دوستان عزیز ما در فروشگاه اینترنتی قرار نیست کامنت فیک بگذاریم، این را یادتان باشد. درست است که بازاریابی با کامنت موضوع خیلی مهمی است، درست است که در سئو خیلی به ما کمک میکند ولی قرار نیست ما این کار را در فروشگاه اینترنتی خودمان انجام بدهیم. حداقل این را من خودم تجربه نکردم ولی مطمئن هستم افراد خیلی خوب متوجه میشوند.
شما واقعاً محصول میفروشید. بروید با همانها در ارتباط باشید که هستید. در تلگرام و واتساپ از آنها بخواهید که در همان محصول، در همان صفحه محصول توضیحات آن ها را بنویسند. به آنها هدیه بدهید و بگذارید آنها هم تولید محتوا داشته باشند. بگذارید این محتواسازی دو طرفه باشد.
وقتی این اتفاق میافتد به نظر من دیگر چیزی جلودار شما نیست. دیگر آن رقابت به آن معنا وجود ندارد. وقتی شما میبینید که بله من یک رقیب دارم، دارد کلی روی تولید محتوا، سئو و UI هزینه میکند و واقعاً همه موارد را خیلی خوب انجام میدهد ولی از یک طرف اصلاً نظری وجود ندارد.
اما وقتی من محصولی را نگاه میکنم که ۲۰ نفر نظر دادند و ۱۰ نفر گفتند خوب است، ۵ نفر گفتند بد است، ۵ نفر گفتند که به درد ما نمیخورد یا به موضوعات مختلفی اشاره کردند همین باعث میشود که ما بفروشیم ولی یک سری افراد میآیند نگاه میکنند بله من هم مثل این فرد نمیخواهم این محصول را بخرم و سراغ بعدی میروم.
ایرادی ندارد، من به این برند اعتماد کردم، حالا ممکن است چند محصول را نگاه کنم و نظرات، نظرات خیلی مثبتی نیست و سراغ محصولات بعدی میروم ولی من با برند مشکلی ندارم. به خاطر اینکه اتفاقاً خیلی شفاف برخورد میکند و افراد نظر میدهند. نقدها پاک نمیشود و صاحب فروشگاه اینترنتی به دلخواه و سلیقه خودش این کار را انجام نمیدهد.
پاسخگوی کاربران خود باشید.
در انتهای این بخش این را بگویم که خیلی از مواقع نیاز است که شما هم به عنوان صاحب وبسایت، پاسخ بعضی از کاربرها را بدهید. به عنوان کسی که این محصول را میشناسد و متخصص آن است. چون من تجربه این را داشتم به شما میگویم، خیلی از مواقع افراد زنگ میزنند و کلی ناراضی و شاکی هستند در صورتی که اصلاً طریقه استفاده از آن محصول را نمیدانند یا نمیدانند که آن محصول را اشتباه خرید کردهاند. شما باید آن محصول را برگردانید و جایگزین آن یک محصول دیگر بدهید.
من اگر الان یک فروشگاه اینترنتی داشته باشم قطعاً این کار را انجام میدهم، از آنها بخواهید همان نظر را در صفحه محصول بدهند یا خودتان از آنها اجازه بگیرید با اسم آن شخص همان نظر را بدهید، با همان تندی و انتقادی که دارند. شما به عنوان صاحب وبسایت بیایید و آن نظر را جواب بدهید.
انتقادهای منفی را تحلیل کنید
جواب شما هم خیلی جواب درستی است به خاطر این که آن فرد راضی شده و متوجه شده که اشتباه انتقاد میکرده و اصلاً از این محصول اشتباه برداشت کرده و شما هم جوابش را بدهید و اتفاقاً ممکن است که سوال خیلی های دیگر هم باشد یا زمانی که افراد خرید کردند این سوال برای آنها پیش بیاید و دوباره نگاه کنند و این خیلی به شما کمک میکند.
من این تجربه را راجع به یک اپلیکیشن داشتم که بعداً در مورد آن هم صحبت میکنم. خیلی جالب بود که مثلاً افراد اصلاً استفاده از اپلیکیشن را خوب بلد نبودند یا امکانات آن را بلد نبودند و کامنتهای به شدت منفی میگذاشتند و اما وقتی جواب میدادم همان کامنت را در کافه بازار ادیت میکردند و میگفتند خیلی ممنون درست میگویید، درست شد.
این کار فوقالعاده است. شما همه اینها را به صورت آفلاین انجام میدهید. یعنی همه فروش و محصولات شما آنلاین است ولی این گفتگو و محتوا که به نظر من خیلی از آنها میلیونها تومان میارزد با یک تلفن، تلگرام یا واتساپ انجام میشود در وبسایت منتشر نمیشود و هیچکس آن را نمیبیند. گوگل هم آن را نمیفهمد.
ولی وقتی شما این را در صفحات محصولات بیاورید که البته کار زمانبری است و از لحاظ تکنیکالی نیاز به هزینه کردن دارید و میدانم که نیروی پشتیبانی باید این کار را انجام بدهد و در ارتباط باشد، ولی همه اینها در کنار هم باعث میشود که شما بعد از مدتی بگویید من ۱۰۰۰ محصول و ۲۰۰۰ کامنت دارم که نظرها به شدت خوب است.
فقط خریدارن حق اظهارنظر دارند!
نظراتی که مثل مقاله نیست بگویند خیلی عالی بود، مرسی تشکر میکنم. حداقل سوال بپرسند، نه نظرات به این شکل است که من رفتم برای یک محصول هزینه و خرید کردم، حالا آوردم و استفاده میکنم و بعد از ۶ ماه این نتیجهاش است و این یک چیزی است که فوقالعاده است و به نظرم حتماً این پروسه را داشته باشید.
از یک طرف هم حواستان باشد که هر کسی قرار نیست راجع به محصول نظر بدهد. به نظرم کسی که هنوز خرید نکرده نباید نظر بدهد. یعنی شما مشخص کنید که آمدم راجع به آن محصول یک سوال پرسیدم، مثلاً اگر من خریده باشم یک برچسب و یک تگی به من زده شود که آقا این اصلاً محصول را خرید نکرده است! که دارد این را میگوید و این که چه کسانی مشتری هستند و چه کسانی نه، بازدیدکننده هستند تفکیک شود.
کسی که آمده در مغازه دارد سوال میپرسد با کسی که خرید کرده و آمده مغازه نظرش را به صاحب مغازه میگوید. حواستان به این باشد که خیلی موضوع مهمی است و قطعاً میشود راجع به این بیشتر صحبت کرد.
درگاه پرداخت واسط
در این بخش میخواهم راجعبه اعتمادسازی بیشتر و تجربه خودم صحبت کنم. ما زمانی که فروشگاه اینترنتی را داشتیم اول اصلاً سراغ نماد اعتماد الکترونیکی نرفته بودیم و از درگاههای واسط استفاده میکردیم. نمیخواهم بگویم درگاههای واسط مشکل دارند یا هرچیز دیگری.
اتفاقاً درگاههای واسط خوبی مثل زرینپال وجود دارند که من تجربه کار کردن با آنها را داشتم و واقعاً خوب هستند. یعنی ویژگیهای منفی و مشکلاتی هم دارند ولی خوب است یعنی در مجموع خیلی موقعها میتواند کار ما را خیلیخوب راه بندازد. اما برای بحث فروشگاه اینترنتی که محصول فیزیکی میفروشد و کمی شاید حاشیه سود برایش خیلی مهم باشد، درگاه واسط به آن معنا نمیتواند به ما کمک کند.
ولی برای فروشگاهی که محصولات دیجیتال دارد خیلی خوب است و اوضاع خیلی بهتر است. من بیشتر راجع به فروشگاه اینترنتی که محصول فیزیکی دارد میخواهم صحبت کنم. به خاطر همین است که میگویم سراغ نماد اعتماد الکترونیک بروید.
تست
ما زمانی که نماد اعتماد الکترونیک را گرفتیم همه چیز متفاوت شد. حتی صفحه پرداختما را آمدیم در فوتر که این وجود داشت و گفتیم که این نماد را گرفتیم و حالا مثلاً فرض کنید که ۳ ماه بود که از درگاه واسط استفاده میکردیم. این نماد را گرفتیم و پروسه سختی هم نبود. خیلی از وبسایتها الان که فروشگاه اینترنتی هستند و نماد اعتماد الکترونیک دارند و دولت هم این را خیلی دوست دارد. پس این کار را انجام بدهید. آن نماد را که در فوتر گذاشته بودیم و در صفحه پرداخت هم کاملاً به آن اشاره کرده بودیم.
وقتی نماد اعتماد الکترونیک را گرفتیم افراد دیگر آنقدر پرداخت در محل را نمیزدند. به خاطر این که میدانستند که یک نماد اعتمادی وجود دارد. میتوانم یک جایی بگویم من از این فروشگاه خرید کردم، این اتفاق شده است. کاربر کلیک میکرد متوجه میشد صاحب وبسایت کیست، اعتبارش تا این سال است، اینجا دفترشان است، اینجا فلان است، کمی اعتمادسازی واقعاً بیشتر میشد و وقتی این کار را انجام دادیم میتوانم بگویم که خیلی از پرداخت در محلهایما به پرداخت آنلاین تبدیل شد و شما اگر فروشگاه اینترنتی داشته باشید تفاوت این دو تا را کاملاً متوجه میشوید.
نماد الکترونیکی نتیجه اعتماد کاربر
زمانی که شما پرداخت در محل داشته باشید و زمانی که پرداخت آنلاین داشته باشید موضوع خیلی فرق میکند. کاربر آنلاین پرداخت کرده، پول در حسابتان است و شما بعدش میخواهید برای او بفرستید. به هرحال حتی اگر بخواهد پول را پس بدهد باز دوباره یکباره از زمان پول در حساب شما بوده و خیلی دلایل دیگر دارد که شما احتمالاً خیلی بیشتر دوست دارید که پول همان موقع پرداخت شود و برای خود مخاطب هم راحتتر است.
یعنی وقتی اعتماد کرده آنلاین پرداخت میکند و ممکن است وقتی شما محصول را میفرستید خودش خانه نباشد و دیگر خیالش راحت است و میگوید فردی هست به او تحویل بدهید، من پرداخت را انجام دادم.
حالا شما فرض کنید که با پیک میخواهید به یک قسمتی از تهران بفرستید و آن مخاطب خودش خانه نباشد یا پرداخت نکرده باشد یا آنقدر پول نقد در جیبش نباشد یا باید حتماً شما خودتان دستگاه پوز ببرید و همه اینها باعث میشود که کمی تعلل صورت بگیرد، یعنی کمی مشکل به وجود بیاید. ولی با یک نماد اعتماد الکترونیکی ما این اتفاق را خیلی بهتر کردیم.
SSL
یک نکته داخل پرانتز بگویم این است که اگر وبسایت شما فقط SSL داشته باشد، فقط همین، یعنی HTTP نباشد و HTTPS باشد، نماد اعتماد الکترونیکی دو ستاره میتوانید بگیرید که حتی دیجیکالا هم دو ستاره دارد. آن زمان که بررسی کردم دیدم که نماد اعتماد الکترونیکی وبسایتهای دیگران یک ستاره است و ما گفتیم که نماد اعتماد الکترونیکی ما دو ستاره است. کاربران احتمال میدهند که به هرحال شما یک فرقی با دیگران کردید، یک مزیتی دارید که به شما دو ستاره دادند. پس این برای آنها جالب میشود.
واقعاً بعضیها توجه میکنند. یعنی فکر نکنید این موضوعاتی که میگویم خیلی جزئی و کوچک هستند. وقتی دو ستاره شد بعضیها راجع به این موضوع صحبت میکردند. تفاوت در این بود که ما فقط SLL داشتیم، همین. وبسایت ما از لحاظ امنیتی و فنی بهتر بود. SLL خیلی کمک کرد، هم یک اعتمادی بود، داشتن SLL که کلا از نظر سئو خیلی خوب است و الان دیگر تقریباً همه وبسایتها SLL را دارند. پیشنهاد میکنم که حتماً استفاده کنید. ولی در این اینماد هم اگر SLL دارید بروید حتما وبسایتتان را دو ستاره کنید چون من خیلی از وبسایتها را میبینم که یک ستاره هستند ولی سراغ دو ستاره شدن نرفتند.
نحوه خرید محصول
موضوع بعدی که دوست دارم راجعبه آن صحبت کنم و شاید کمتر شنیده باشید یا خودتان تست نکرده باشید؛ این بود که خیلی از فروشهای ما تلفنی بود و افراد زنگ میزدند و میگفتند این محصول را برای ما بیاورید و ما میرفتیم برای آنها و به جای آنها آن محصول را با اسم خودمان اضافه میکردیم و برای آنها میفرستادیم.
بعد از یک مدتی دیدیم تعدادش خیلی زیاد شد و اصلاً این مقدار زمان گذاشتن به صرفه نیست. چون یک زمانی است که شما میبینید اول کار است، باید با آنها راه بیاییم، باید خودتان برای آنها سفارش ثبت کنید، همه این چیزها کاملاً درست ولی زمانی که هر روز ۱۰ نفر زنگ میزنند و آنقدر هم این قضیه برای شما سودی ندارد، به آنها یاد بدهید که چگونه خرید کنند.
آموزش تلفنی
ما تلفنی به آنها یاد میدادیم. الان شما وارد وبسایت میشوید، افزودن به سبد خرید را میزنید و بعد داخل حسابت، خیلی ساده، اسم، نام و نام خانوادگی، ایمیل، شماره تلفن و آدرس را میزنید و بعد پرداخت را انجام میدهید و تمام میشود و ما برای شما میفرستیم. این اتفاق خیلی برای ما سخت بود.
آموزش ویدئویی
یک ویدئو ساختیم. یک ویدئو از خود صفحه کامپیوتر یک ویدئو گرفتیم و مراحل را به ترتیب گفتیم. این ویدئو حدود ۳ دقیقه شد. از این به بعد این ویدئو را برای آنها میفرستادیم. کارمان راحتتر شده بود. یعنی وقتی شما میآیید این کار را انجام میدهید متوجه میشوید که فشار روانی از ذهن شما کم شده، این بار روانی که من باید بروم برای او به سبد خرید اضافه کنم، کار مضاعف کنم و نمیگذارد که برای فروشگاه اینترنتیتان فکرهای بهتری کنید.
نمیگذارد در استراتژیهایتان بیشتر عمیق بشوید، برنامهریزی کنید. بهخاطر اینکه دارید کارهای دستوپاگیر انجام میدهید و اینها باعث میشود که زمان از دست بدهید. زمان هم هزینه بزرگی است. وقتی شما این ویدئو را میسازید کار خیلی راحتتر است. ما این ویدئو را ساختیم، روی آن کار کردیم و در پیج اینستاگرام و کانال تلگرام گذاشتیم برای کاربرهایی که در تلگرام مدام از ما میپرسیدند چگونه خرید کنم یک بار ویدئو را میفرستادیم که ببینند.
اینفوگرافیک
این را بگویم که فکر میکنم اصلاً در یک سری از صفحاتمان یک بخش و صفحه درست کردیم که من چطور آنلاین خرید کنم و در آن صفحه کامل شرح دادیم. جالب است که به شما بگویم این را دیجیکالا هم دارد و از پروسهای که شما میخواهید خرید انجام بدهید یک اینفوگرافیک ساخته است.
من وقتی آن اینفوگرافیک را دیدم خیلی لذت بردم. گفته بود از زمانی که شما اصلاً میخواهید خرید آنلاین کنید، یک فکری میکنید، بعد جستجو میکنید و به هر دلیل و صورتی به وبسایت ما میرسید این مراحل را طی میکنید و خرید انجام میشود، بعد ساعتش را تنظیم میکنید که مثلاً چه ساعتی درب منزل برسد، آدرس و همه اینها را میگویید و خرید میکنید و آن موقع دیگر در پروسه پردازش و بررسی میرود و برای شما راس ساعت میفرستیم.
حالا فرض کنید که شما بخواهید این را متنی بنویسید. کاربر حوصله ندارد که بخواند. من پیشنهاد میکنم یا اینفوگرافیک یا ویدئو یا هر دو باشد. یعنی یک ویدئو باشد که کاملاً توضیح میدهد که کجا بروید، کدام دکمه را بزنید. و یک اینفوگرافیک که کلا پروسه را میگوید. دوستان هزینه کردن برای این دو تا واقعاً یکبار است و قرار هم نیست که هزینه عجیب و غریبی کنید ولی تاثیری که دارد همیشگی است. زمانی که از شما کم میشود همیشگی است. پس زمان گذاشتن برای این موارد خیلی کارهای سختی نیست.
کارهای کوچک، فروش بیشتر
من نمیدانم چرا ما همیشه دوست داریم کارهای بزرگ انجام دهیم و این چیزهای کوچک را نمیبینیم. یعنی میخواهیم که یک هزینهی ۵۰ میلیونی برای بازاریابی در ماه کنیم ولی نیاییم این کارهای کوچک را ببینیم. کلی فروشگاه اینترنتی میتوانند با همین روند یک دفعه یک درصد به فروش اینترنتیشان اضافه کنند، پنج درصد اضافه کنند. این درصدهایی که دارم میگویم عددهای کمی نیست. احتمالاً اگر خودتان صاحب فروشگاه اینترنتی باشید کاملاً متوجهی منظور من میشوید.
نماد اعتماد الکترونیکی
یکسری ویژگیهایی دیگر هم برای اینکه اعتمادسازی کنیم میتوانیم داشته باشیم. جدا از اینماد ما نماد اعتماد دیجیتال هم داریم که من میبینم که بعضی از فروشگاههای اینترنتی دارند. این هم یک مزیت کوچک است که شما میتوانید ایجاد کنید. این اتفاق را پیش ببرید به خاطر اینکه خیلی از وبسایتها الان این نماد را دارند، پس من هم میروم سراغش و نماد را میگیرم و بعد میروم نماد اعتماد دیجیتال را هم میگیرم.
میدانم که برای مشتری خیلی مهم است. حالا مثال فروشگاهیاش را بزنم. وقتی شما وارد یک فروشگاهی میشوید و فرض کنید که مثلاً یک مواد غذایی خاصی هست، میبینید که روی در و دیوار یکسری مجوزها، جوایز و افتخارات گذاشته شده است ناخودآگاه حتی اگر نخواهید هم به آن فکر کنید در فروش آن مغازهدار و خریدی که شما دارید تاثیر میگذارد. این تأثیر واقعاً جالب است. کاری هم نکرده است. رفته پیگیری اداری کرده، یک بار برای همیشه این کار را انجام داده و گوشهی مغازهاش گذاشته است، ولی تأثیرش را تا سالها میبیند.
یک اتحادیهی کسبوکار اینترنتی هم داریم که اگر آنجا هم عضو شوید و وبسایتتان ثبت بشود آنجا هم یک اعتماد خیلی خوب میتوانید به دست آورید. نمیخواهم بگویم که ۳۰ تا نماد داشته باشید و ادارات مختلف بروید. بروید سراغ همین چند مورد که عرف است و اکثر وبسایتها ندارند، شما سراغش بروید و آن را داشته باشید و این اعتمادسازی را تکمیلتر کنید.
جوایز و افتخارات
من یک تجربهی شخصی بگویم که حدود سه سال پیش در جشنواره وب در دسته خودمان برنده جایزه شدیم و این یک افتخاری بود که بههرحال هر فروشگاه و وبسایت اینترنتی ندارد. ما وقتی همین جایزه را گرفتیم در بخش فوتر وبسایتمان گذاشتیم و برای افراد جذاب بود. این را از تماسهای تلفنی فهمیده بودیم.
یعنی افراد به اینطور ماجراها توجه میکنند. وقتی شما ۴ تا همایش، جشنواره و فستیوال و دو جایزه گرفتید یا جایی کاندید و نامزد شدید، اینها باعث میشود که بگویند اینها تلاش میکنند. یک سری کارها انجام دادند که دو تا وبسایت دیگر این را ندارند. و وقت گذاشتند و به این نکته رسیدند.
بهنحوی میشود گفت که شاید به دیجیتال برندینگ شما کمک کند که بله قطعاً کمک میکند و همه اینها باعث میشود که آن اعتمادسازی بیشتر صورت بگیرد. همه اینهایی که میگویم شاید خیلیکوچک باشد، شاید اصلاً به اینها فکر کرده باشید ولی هیچوقت زمان برای آن نگذاشته باشید ولی واقعاً تکتک اینها میتواند به فروش شما و اعتمادسازی کمک کند. علاوه بر تجربه شخصی از خیلی دوستانی که با آنها در ارتباط بودم شنیدم و امیدوارم که برای شما مفید باشد.
چت آنلاین
میخواهم راجع به یک ویژگی دیگری صحبت کنم و تجربهای که خودمان داشتیم از چت آنلاین برای یک فروشگاه اینترنتی که به نظرم برای بسیاری از فروشگاههای اینترنتی خیلی لازم است و خیلی میتواند کمک کند. ما اوایل کار اصلاً چت آنلاین نداشتیم. خیلی از کاربران داخل وبسایت میآمدند، چند ثانیهای میمانند، و بعد وبسایت را ترک میکردند. بعد به این نتیجه رسیدیم که چرا این اتفاق میافتد؟ شاید محتوا خوب است، روند کار خوب است، سرعت وبسایت خوب است ولی چرا این اکثر افراد باید وبسایت را ترک کنند، یک صفحه را ببینند و بروند؛ این شد که چت آنلاین را راهاندازی کردیم.
اوایل که شروع به راهاندازی کردیم اول فقط صفحه آنلاین را در یک سری صفحات خاص گذاشتیم تا بتوانیم فیدبک بگیریم چون به هرحال یک سری کاربر داشتیم. میخواستیم ببینیم که چقدر از ما زمان و انرژی میبرد و از آن طرف چقدر برای ما آورده دارد. بهترین صفحهای که انتخاب کردیم صفحه پرداخت بود. قبل از این که کاربر بخواهد پرداخت آنلاین یا پرداخت در محل را انتخاب کند اصلاً ببینیم چگونه ثبتنام میکند، چه مشکلی دارد و آنجا بود که خیلی مشکلها را متوجه شدیم.
مزایای چت آنلاین
باوجود اینکه خیلیها تماس میگرفتند و یکسری مشکلات را میگفتند ولی متوجه شدیم یکسری مشکلات وجود دارد، افراد از موبایلشان اسکرینشات میفرستادند و مثلاً میگفتند برای ما ریسپانسیو نیست، نمیدانیم کدام دکمه را باید انتخاب کنیم، کدام دکمه را باید بزنیم، چه فیلدهایی را حتما باید انتخاب کنیم و آنجا مشکلاتی بود که داشتیم آنها را حل میکردیم و با چت آنلاین خیلی بهتر توانستیم این روند را بهینه کنیم و در عوض فروشما هم خیلی بهتر شد.
همان موقع به آنها یاد و آموزش میدادیم و باعث میشد که فروش بیشتری داشته باشیم. از یک طرفی بعد دیدیم که فقط صفحه پرداخت کافی نیست و بیاییم در همه صفحات بگذاریم. در تکتک صفحات گذاشتیم. سوالات خیلی خوبی از ما پرسیده میشد.
اینجا چند نکته به شما بگویم که واقعاً شاید برای اولین بار باشد که دارم به اینها اشاره میکنم.
راهاندازی بخش سوالات متداول
اول اینکه سعی کردیم یک بخشی به اسم سوالات متداول بیاوریم و این سوالهایی را که از ما پرسیدند را آنجا اضافه کنیم. یکسری سوالهای خیلی کلی راجعبه فروشگاه اینترنتی و آنها را آنجا آوردیم. یکسری سوالهایی راجعبه یک محصول خاص میپرسیدند که ما واقعا ًخودمان تابهحال به آنها فکر نکرده بودیم و برایشان محتوایی هم تولید نکردیم.
سعی میکردیم این سوالها را به تیم تولید محتوا دهیم که در همان صفحه محصولها بیاورند. این خیلی نکته مهمی است و بهنظرم خیلی هم جذاب است و به ما کمک میکند و این باعث شد که محتواهای ما کاملتر باشد، واقعاً برای هر محصول یا یک دسته خاص پاسخگو باشد و این که مخاطبها یک سری سوالهای تکراری از ما نپرسند و همان جا جوابشان را بگیرند؛ این خیلی به ما کمک کرد.
یک بخشی هم این که اصلاً کاربران وقتی حساب میکردند که یک وبسایتی است که همان جا در لحظه آنلاین است، انگار من وارد یک مغازه شدم که یک سری فروشندهها مدام میگویند که چگونه میتوانم به شما کمک کنم؟ چه کاری از دست من بر میآید؟ چه سوالی دارید که به شما پاسخ بدهم؟ و ما هم در لحظه داشتیم پاسخهای خیلی خوبی میدادیم. در زمان اداری بود، ۹ تا ۶ عصر بود و همکاران واقعاً حتی شیفتی یا مثلاً ساعت به ساعت پای سیستم چت بودند و جواب میدادند؛ این خیلی به ما کمک میکرد.
ما اتفاقاً آن موقع چند سرویس هم عوض کردیم ولی الان به دلیل تحریمها و این اتفاقها به نظرم سرویس رایچت به عنوان یک سرویس ایرانی میتواند خوب باشد و جایگزین خوبی باشد. اگر میتوانید از آن استفاده کنید.
برداشتهای مثبت از چت آنلاین
این را هم بگویم، خیلی از مواقع میگویید که ما آن قدر نمیخواهیم هزینه کنیم، هزینه نیرو کنیم که بیاید پاسخگو باشد، نمیدانم سوالها را جواب بدهد؛ ما چندتا برداشت خوب از چت آنلاین داشتیم. یعنی صرفاً این نبود که یک سری سوالها را جواب بدهیم.
اولاً ما متوجه میشدیم که سوالهای افراد چیست. یک بخش سوالات متداول داشتیم. یک بخش محتوا داشتیم که آن محتواها را کامل میکردیم. دوماً متوجه میشدیم که ایرادات کارمان کجا است. و همه اینها باعث میشد که از چت آنلاین بیشترین استفاده را کنیم، بیشترین هزینه را روی آن کنیم و نتایج خیلی خوبی گرفتیم.
نکته
یک خاطره جالب بگویم، ما ۲۰ روز در یک کمپینی بودیم و قرار بود که در این کمپین یک سری تخفیفها و جایزهها برای مخاطب و مشتریها داشتیم و در عین حال یک هدف داشتیم که بتوانیم در ۲۰ روز ۲۰ میلیون تومان فروش داشته باشیم. شاید مثلاً آن موقع این برای ما عدد خوبی بود و این بود که ما از یک جایی به بعد در آن ۲۰ روز، در آن بازه زمانی به این نتیجه رسیدیم که خودمان اولین نفری باشیم که از مخاطب سوال میپرسیم.
سوالهای ما خیلی گزینش شده بود. حتی میرفتیم رصد میکردیم الان فرد در کدام صفحه است. مثلاً فرض کنید الان آن آدم یا یک کاربر در صفحه موبایل، در دسته سامسونگ است و من دقیقاً راجع به آن درباره آن میگویم که راجع به موبایل سامسونگ اگر سوالی دارید از من بپرسید و آن کاربر خیلی حس جالبی میگرفت. شاید برای اولین بار بود که در یک فروشگاه اینترنتی دارد میرود و دقیقاً راجع به آن محصول خاص، آن دستهی خاص یک نفر وجود دارد که دارد از او سوال میپرسد.
گویی واقعاً یک نفر همراهت است تا اینکه یک سوال خیلی کلی باشد که چطور میتوانم به شما کمک کنم و البته بگویم این واقعاً به آن ۲۰ روز خاص محدود میشد چون خیلی از ما انرژی میبرد. شما فرض کنید که در لحظه ۲۰ نفر در وبسایت هستند و باید ببینید که در کدام صفحه هستند، چه کار میکنند؛ این نکتهای که دارم میگویم خیلی ریز است ولی در آن ۲۰ روز متوجه شدیم که خیلی افراد دارند بیشتر با ما چت میکنند، درصدش خیلی زیاد شد و از آن طرف ما میخواستیم که به آن KAP برسیم و شاید بهترین راه را برای خودمان چت میدیدیم.
تبلیغ در چت آنلاین
یک سری کاربر میآیند، خرید میکنند و حالا ما چه کار کنیم که بیشتر خرید کنند و آنجا بود که در سرویس چت، داشتیم پکیجها را معرفی میکردیم مثلاً چند محصول در کنار هم رقم با ۲۰ درصد تخفیف میشود و وقتی که اینها را میگفتیم اصلاً افراد پکیجها را در وبسایت ندیده بودند. ما فکر میکنیم که اگر مثلاً داریم یک پکیجی آماده میکنیم، داریم یک سری محصولها را باهم ادغام میکنیم، یک تخفیف خوبی برای آن گذاشتیم یا اصلاً یکسری محصولها هست که تخفیفهای خیلی خوبی دارد را همه افراد میبینند!
این طوری نبود و ما در چت آنها را اصطلاحاً تبلیغ میکردیم، معرفی میکردیم و باعث میشد که افراد بیشتر آشنا شوند و حس خوبی هم گرفتند یعنی واقعاً این بحث تجربه کاربری خوب را از ما به نحو دیگری میگرفتند و لذت میبردند و خرید هم انجام میشد و بیشتر از روزهای گذشته بود.
خیلی از مواقع در این کمپین هم کمی هوای مشتریهای قبلیما را بیشتر داشتیم. میدانستیم کاربر که در وبسایت وارد میشود، به هرحال احتمالاً یا از ما قبلاً خرید کرده یا اکانت ساخته و اطلاعاتی از او داریم و حتی به آنها با اسم شما پیام میدادیم. این هم خیلی جالب است که به شما بگویم، کاربر اصلاً باورش نمیشد که داخل وبسایت آمده، برای خیلیها جالب است، حالا ما که از این طرف قضیه میدانستیم ماجرا چیست.
کاربر داخل وبسایت آمده و ما با اسم خودش او را صدا میکنیم. حتی میگوییم خوش آمدید، اینکه دوباره به ما سر زدید خیلی خوب است و دقیقاً مکالمه شکل میگیرد و آنها هم از طریق ایموجیهایی که برای ما میفرستادند متوجه میشدیم که چقدر حال خوب است، چقدر از این وضعیت خوشحال هستند و با ما چت میکردند، سوالهای خوبی میپرسیدند و فروش هم خیلی بیشتر بود. واقعاً به شکلی گویی فروشگاه اینترنتی را با چت آنلاین زنده کردیم.
کد تخفیف فروشگاه اینترنتی
احتمالاً همه با کوپن تخفیف هم به عنوان مصرفکننده و هم به عنوان صاحب یک فروشگاه اینترنتی با آن آشنا هستید. هم خوبی دارد و هم بدی!
خوبیاش این است که باعث میشود فروش ما بیشتر شود. افراد کد تخفیف را خیلی دوست دارند. هم در ایران و هم در خارج از کشور، حتی فروشگاههای اینترنتی خارج از کشور هم این اتفاق برای شما میافتد. بدی که وجود دارد این است که کاربران و مشتریها خیلی به آن اعتیاد پیدا میکنند که تا کد تخفیف نباشد اصلاً ما خرید نمیکنیم یا تا آفر ویژهای نباشد احتمال خرید کردن خیلی افت میکند.
من حالا میخواهم کمی تجربهام را راجع به به این بگویم که چه کار کنیم که کد تخفیفهایما را مدیریت کنیم. احتمالاً نمیتوانیم کد تخفیف ندهیم چون از دیجیکالا گرفته تا پایینترین فروشگاههای اینترنتی به مشتریهای شما کد تخفیف میدهند. ولی من تجربهی خودم را بگویم که بتواند کمک بیشتری کند.
تخفیف نوع اول
اول اینکه در بحث کد تخفیف ما یکسری تخفیف را میتوانیم به مخاطبهای عاممان بدهیم. بستگی دارد که در چه سطحی باشیم. مثلاً تازه شروع کردیم و یک اینستاگرام داریم، مثلاً به مناسبت یک روز خاص، کد تخفیف دهیم که این کد را مثلاً به مدت یک روز استفاده کند و تمام شود و برود؛ که این به نظرم خیلی اتفاق جالبی نیست. یعنی من خودم با این موافق نیستم به خاطر این که این کد تخفیف در اختیار همه قرار میگیرد.
تخفیف نوع دوم
برای افرادیی است که شاید تا به حال از ما خرید نکردند ولی اطلاعاتی از آنها داریم و در وبسایت ثبتنام انجام دادند. به هرحال مخاطب ما هستند ولی مشتری ما نیستند، که میشود برای آنها کد تخفیف در نظر گرفت.
تخفیف نوع سوم
واقعاً برای مشتریانی است که از ما خرید کردند و ما برای یک محصول خاص یک کد تخفیف خاصی را ارائه میدهیم و این باعث میشود که هم درصد استفاده از کد تخفیف بیشتر شود و هم برای افراد خیلی جذابتر.
من یک موردی را بگویم شاید برای شما خیلی جذاب باشد. ما در بحث این که بخواهیم مخاطب را کمی وفادارتر کنیم، مجبور بودیم که زمانهایی به آنها یک سری پیشنهادهای خوبی بدهیم. اینکه مخاطب و مشتری من، متوجه بشود که این پیشنهاد که به او میدهم فقط و فقط برای این شخص سفارشی شده کار را خیلی جذاب میکند.
سفارشی سازی فیلد کد تخفیف
حالا من نمونههای کوچکش را بگویم. مثلاً ما برای یک سری از مشتریهایما میآمدیم کد تخفیف اختصاصی با اسم خودشان تولید میکردیم و برای آنها از طریق تلگرام، تلفنی یا زمانی که محصول را دریافت میکردند ارسال میکردیم. نمیگفتیم روی همه محصولها، مثلاً میگفتیم که شما یک محصولی خریدید، مکمل این محصول فلان محصول است که ما به خاطر این که شما یک ماه از این استفاده کردید، این کد را تخفیف میدهیم که شما از این محصول هم استفاده کنید.
حسی که به این کاربر دست میداد این بود که چقدر اینها حواس شما به این بوده که من دقیقاً چه محصولی را خریداری کردم. بعد در کنارش چه محصولی به درد او میخورد و یک کد تخفیف اختصاصی به من دادند. احتمال این که خرید کنند خیلی زیاد بود. یعنی حتی اصطلاحاً در رودرواسی هم شده، این بود که خرید کنند.
به عنوان یک فروشگاه اینترنتی نگوییم که ما هر هفته شنبهها کد تخفیف داریم. پسفردا روی همه محصولات ۲۰ درصد تخفیف داریم. میدانید، ما دنبال این نبودیم که تمام مخاطبها بدانند که کد تخفیف وجود دارد، پس از آن استفاده کنیم وگرنه جا میمانیم، ما آمدیم برای یک سری از مشتریان خاص که مثلاً ماهی یکبار از ما خرید میکنند، به صورت فصلی از ما خرید میکنند، اینها را فیلتر کردیم و سراغ آن ها رفتیم. این خیلی مهم است. از این اطلاعات استفاده کنید.
آنالیز رفتار مشتری
بروید نگاه کنید که چه مخاطبهایی دارید که تا به الان از شما خرید نکردند ولی سه ماه گذشته ثبتنام کردند، چرا خرید نکردند؟ باید دنبال علتهای اینها بگردید. یا یک سری مشتری داریم که در یک سال گذشته یکبار از ما خرید کردند؛ چرا این اتفاق افتاده؟ چرا دیگر بازگشت نداشتند؟ یکی از راههایی که میتواند بازگشت کاربر و مشتری را بیشتر کند همین کد تخفیف است ولی به شکل خاصش. که من بروم تاریخچه آن کاربر را نگاه کنم، در یک سال اخیر دو تا محصول از من خرید کرده، حالا چه کاری میتوانم انجام دهم تا محصول سوم را بخرد؟ در چه دستهای به او کد تخفیف بدهم؟ برای چه محصول خاصی به او کد تخفیف بدهم که دوبار برگردد؟
کد تخفیف تنهایی کافی است؟
در نهایت به این نکته هم رسیدیم که کد تخفیف همه چیز را روبراه نمیکند، کد تخفیف همه چیز را درست نمیکند و زمانهایی مشتری واقعاً از ما ناراضی است. به خاطر همین یک سرویس کوچکی راهاندازی کردیم، در واقع بعد از این که کاربرها محصول را خریداری میکردند، به آن میرسیدند و استفاده میکردند یک نظرسنجی از آنها داشته باشیم. نظرسنجی معمولاً تلفنی اتفاق میافتاد و جایی ثبت و ضبط نمیشد و این یک مشکل بود.
استفاده سرویس CRM
اگر این نظرسنجی مثلاً با یک «سیستم ارتباط با مشتری» باشد که افراد کاملاً وقتی که شما زنگ میزنید و از آنها سوالات مختلفی میپرسید راجع به این که چقدر از محصول راضی بودید؟ چقدر سریع به دست شما رسید؟ چقدر از ما راضی بودید؟ از همکاران پشتیبانی راضی بودید؟ و مثلاً راجع به همه اینها چند خطی توضیح بدهند یا یک گزینهای را انتخاب کنند.
همه اینها اگر در جایی ثبت و ضبط میشد خیلی به شما کمک میکرد. زمانی هم که میخواستید کد تخفیف بدهید میتوانستید از همین اطلاعات استفاده کنید.
یعنی شما میگویید من روزانه ۱۰ فروش دارم و میایم سر ماه از همه افرادیی که در ماه قبل خرید کردند نظرسنجی میگیرم. میپرسم چه اتفاقی افتاده است؟ چقدر راضی بودند؟ یک سری نمره جمع کنم. بعد از این که نمرهها را جمع کردم آنها را جایی ذخیره کردم، یک جایی مثل CRM و میآیم از آنها استفاده میکنم. آنهایی که راضی بودند ولی الان مدتی است که خرید نکردند که دلیلی شاید داشته باشد و بروم سراغ آن دلیل بگردم و برای آنها یک کد تخفیفی ارائه بدهم.
زمانی هست که مشتری اصلاً کاملاً از شما ناراضی است. چرا باید بیاید از شما خرید کند؟ شما کد تخفیف میفرستی، این فرد بیشتر عصبی و ناراحت میشود و ممکن است همان کد تخفیف را استوری و توییت کند و بدیاش را به بقیه بگوید. مثلاً بگوید من سه ماه است که از این فروشگاه اینترنتی خرید نکردم به دلیل این که هربار خرید میکنم با سه ساعت اختلاف زمانی به من تحویل میدهند یا مثلاً برخوردشان درست نیست یا تیم پشتیبانیشان خوب کار نمیکند.
همه اینها مشکلاتشان است پس شما برای این کاربر کد تخفیف ۱۰۰ هزار تومانی هم بفرستید باز هم فایدهای ندارد. یعنی شما خودتان را خسته کردهاید. بعد میگویید که چرا افراد از کد تخفیف استفاده نمیکنند؟
دستهبندی مشتریان
تا اینجای صبحت این را در نظر بگیرید که ما برای داشتن کد تخفیف باید مخاطبانما را بخشبندی کنیم، یک سری مخاطب داریم که عام است و افرادیی هستند که در کانال تلگرامی یا در اینستاگرام هستند و یا در وبسایتمان هستند.
دومین مورد افرادیی هستند که کمی بیشتر به ما نزدیک شدند، اطلاعات تماس به ما دادند، و ثبتنام کردند، میآییم برای آنها به عنوان اولین خریدشان یک کد تخفیف میدهیم. به عنوان اولین باری که میخواهند خرید کنند در یک بازه زمانی خاصی کد تخفیف میدهیم. این به نظرم باز خیلی منطقیتر است.
زمانی هم هست که پایان ماجراست، افراد و مشتریهایی که خرید کردند که باز آنها میتوانند به چند بخش تقسیم بشوند. یک سری از مشتریهایی که یک بار خرید کردند، یک سری مشتریهایی که چند بار خرید کردند ولی ناراضی هستند و یک سری دیگر هم چندبار خرید کردند اما راضی هستند ولی چند ماه است که خرید نکردند یعنی خود مشتریهای ما هم به ۳ بخش تقسیم میشوند.
پس اینها را که بیاییم برای هرکدامشان کد تخفیف مجزایی ارائه دهیم و حواسمان به اینها باشد که میتواند فروش ما را خیلی بیشتر کند و لازمهاش این است که ما سراغ اطلاعات برویم. اینجا دیگر اصلاً بدون اینکه از اطلاعات استفاده کنیم نمیشود فروش خوبی داشت.
راهاندازی کردن کمپین خیلی همهگیر شده است. همه همین کارها را میکنند. ما این همه اطلاعات داریم. دوستان عزیز مزیت رقابتی شما بهعنوان یک فروشگاه اینترنتی با سایر فروشگاه اینترنتی این است که شما یکسری اطلاعات دارید که آنها ندارند، شما یکسری مشتری و کاربر دارید که آنها ندارند. پس بیاییم با اینها کار کنیم.
نتایج مشتریمداری
من خودم شاید از چندین فروشگاه اینترنتی مختلف خرید کرده باشم ولی این مدلی را که به شما میگویم واقعاً جایی به صورت ساختاریافته ندیدم. خیلی منظم، همهچیز مرتب باشد، بداند که من چرا ۳ ماه است که از او خرید نکردم، سراغ من بیاید، نظرسنجی کند، بپرسد و یکسری اطلاعات از من داشته باشد و بعد بیاید به من یک تخفیفی، یک آفر ویژهای بدهد خیلی میتواند در این مورد تأثیر بگذارد.
با خودم بگویم با وجود این که دو و سه ماه است که خرید نکردم یا هر اتفاق دیگری که افتاده، سراغ من آمدند و از من اطلاعات میگیرند و بعد برای من یک تخفیف فرستادند. کد تخفیف با اسم خودم است. حواس شما هست که این روند خیلی خوب جلو برود.
من تجربهی شخصیام را راجع به نظراتی که از آنها میگرفتیم را به شما بگویم این بود که متوجه میشدیم که اینجا دیگر همهچیز بحث محتوا نیست، همهچیز بحث وبسایت نیست، سرعتش خوب باشد، سئو خوب باشد، فروشما خوب باشد، اینجا دیگر واقعاً مخاطب دارد یک نظراتی را میگوید که اصلاً باورمان نمیشود. چون ما احتمالاً خیلی موقعها پروسه بازاریابی اینترنتی را برای یک فروشگاه اینترنتی زمانی میبینیم که مخاطب داخل وبسایت آمده باشد، چند محصول را نگاه کرده است، به سبد خرید اضافه کرده و خرید کرده، همین. کل پروسه را این میبینیم!
وفاداری مشتریان
ولی پروسه بازاریابی اینترنتی در وبسایت خیلی گستردهتر است. یعنی از زمانی که مخاطب، در این فکر است که فلان محصول را خریداری کنم. بعد در اینستاگرام یا در گوگل جستجو میکند، به شما میرسد، وارد وبسایت شده و محتوا را میبیند، محصول را خریداری میکند، بعد محصول به دستش میرسد، این که کی میرسد، چقدر راضی است، بعدش چه موقعی با وی تماس گرفته میشود، از او نظرسنجی میشود، اطلاعات دیگری گرفته میشود و این که چقدر راضی بوده و بعد دوباره با وی کار دارند مثلاً یک سری کد تخفیف اختصاصی میفرستند، یک سری آفر ویژه میفرستند.
حتی ما یک سرویسی داشتیم که به دیگران کمک میکرد، یک سری مشاورهها میداد که سایر سرویسها اصلاً این کار را نمیکردند و این باعث میشد که آن فرآیند فروش را فوقالعاده کند و مشتریها واقعاً وفادار شوند. بگویند چقدر اینها برای من وقت گذاشتند و دارند راجع به محصولی که من از آنها خرید کردم تلفنی به من مشاوره میدهند و آن هم مشاورهی اختصاصی در آن زمینه.
تبلیغ ما توسط مشتریان
شاید کاری که هیچ کسی در حوزهی ما انجام نمیداد ولی ما انجام میدادیم، زمان میگذاشتیم، هزینه میکردیم برای این که یک سری مشتری پیدا کنیم که اینها خودشان در اینستاگرام، توییتر و حتی در بین دوستان شما ما را تبلیغ میکردند. مبلغ ما شده بودند و دوست داشتند. مثلاً میگفتند من این فروشگاه اینترنتی را دوست دارم نه صرفاً به خاطر این که فلان محصولات را دارد و متنوع است و کد تخفیف زیاد میدهد، به خاطر این که برای من به شخصه دارد ارزش قائل میشود. این به تفکیک ارزش قائل شدن برای مخاطبها، واقعاً در فرآیند فروش و مارکتینگ و اینها معجزه میکند.
من واقعاً اسمش را معجزه میگذارم به خاطر این که زمان گذاشتن برای تک تکشان کار سختی است و این را میدانم ولی باید تشخیص دهیم که برای چه کسی و چقدر زمان بگذاریم. برای چه مشتریای چقدر زمان بگذاریم و بعد این زمان میبینیم چقدر اتفاقهای خوب افتاده است. این مشتری آمده چند نفر دیگر را هم معرفی کرده، خودش هم همچنان دارد از ما خرید میکند و به هیچ شکلی نمیتواند از ما دل بکند.
اپلیکیشن در فروشگاه اینترنتی
من دوست دارم در این بخش راجعبه اهمیت اپلیکیشن و تجربهای که برای یک فروشگاه اینترنتی داشتم صحبت کنم.
ما بعد از یک زمانی به این نتیجه رسیدیم که نیاز است که اپلیکیشن هم داشته باشیم. واقعاً یک سری دلیلهای منطقی برای خودمان آوردیم. حداقل الان که به آن فکر میکنم، میبینم که در زمان درستی اتفاق افتاد. این را به این خاطر میگویم که من خیلی از فروشگاههای اینترنتی را میبینم که راهاندازی شدند، یک سری محصول دارند، یک سری مشتری محدود دارند و بعد سراغ اپلیکیشن میروند. یعنی هزینه میکنند برای اینکه یک اپلیکیشن در کنار وبسایت شما داشته باشند مثل اپلیکیشن دیجیکالا.
بعد که میروند اپلیکیشن را راهاندازی و پیادهسازی میکنند، میبینند نه نصب خاصی گرفته، نه از آنجا فروش خاصی دارند و طبیعتاً هزینه کردند اما آوردهای برای آنها نداشته. ولی ما بعد از یک مدتی، بعد از شش، هفت ماه که کار میکردیم و فروشی که از فروشگاه اینترنتی خود داشتیم گذشت، بعد به این نتیجه رسیدیم که اپلیکیشن میتواند یک مکمل خوبی برای فروشما باشد.
چطور به این نتیجه رسیدیم که نیاز است اپلیکیشن داشته باشیم؟
اطلاعات را بررسی کردیم، همانطور که میدانید در قسمت قبلی راجع به اهمیت اطلاعات صحبت کردم، دیدیم که یک سری مشتری داریم که هر هفته دارند از ما خرید میکنند و اصطلاحاً مشتری وفادار ما هستند و راضی هم هستند ولی با تماسهای تلفنی که با ما دارند خیلی از موقعها اصلاً میخواهند که ما برای آنها سفارش را ثبت کنیم، با وبسایت خیلی راحت نیستند.
هر از چند گاهی که با آنها صحبت میکردیم به این مورد اشاره داشتند که چه راه دیگری برای خرید محصولات وجود دارد. چون ما هم واقعاً فرصتش را نداشتیم که بخواهیم تلفنی برای آنها محصولات را به اسم خودشان ثبت کنیم و برای آنها ارسال کنیم. تلفنی به ما زنگ میزدند و چون مشتری وفادار ما بودند خرید را برای آنها ثبت میکردیم.
به این نتیجه رسیدیم که از آنها سوال کنیم و درواقع از آنها کمک بگیریم که یک راه کاری به ما پیشنهاد بدهند که بتوانیم کمک بگیریم و فروش ما را بیشتر کنیم و در عین حال زمانی هم صرف این دوستان نکنیم. خیلیها میگفتند که ما با گوشی خیلی راحتتر هستیم. در گوشی شاید فرآیند خرید در وبسایت خیلی سختتر باشد، اگر اپلیکیشن باشد احتمالاً کار ما را بهتر میکند.
هدف ما مشتریان وفادار بود.
به این نتیجه رسیدیم که ما هم سراغ اپلیکیشن برویم و حقیقتاً یکی از دلایل اصلیاش همین بود که یک اپلیکیشنی برای مشتریهای وفادارمان داشته باشیم. یعنی ما قرار نیست که برندینگ خاصی کنیم، آنقدر در فضا جا نیفتاده بودیم، آنقدر شناخته شده نبودیم. ما اپلیکیشن را بیشتر برای مشتریهایی که همیشه از ما خرید میکردند در واقع راهاندازی کردیم که فرآیند خرید خیلی سادهتر باشد.
در همین پروسهای که از آنها سوال میکردیم، این که گوشیشان هم چیست خیلی برای ما مهم بود و جالب است که درصد زیادی از آنها هم گوشی آیفون داشتند (این هم باز یک چالش است چون دوستانی که کار توسعه اپلیکیشن انجام میدهند، میدانند که هم توسعه اپلیکیشنی که تحت سیستم عامل IOS باشد سختتر است و هم گذاشتنش در اپل استور و مشکلاتی که برای ایرانیها دارد که الان بیشتر هم شده است).
برآورد هزینهها
بعد از این که با تحقیقاتی که انجام دادیم فهمیدیم اپلیکیشن مکمل خیلی خوبی برای وبسایت ما است و میتواند به فروش ما برای مشتریهای وفادارمان کمک کند به این نتیجه رسیدیم که برویم بررسی کنیم هزینههایش به چه شکل است. رفتیم هزینهها را در آوردیم و یک اپلیکیشن قابل قبولی که ایرادات سطحی نداشته باشد و حداقل بتواند یک NVP باشد و کاربر بتواند وارد اپلیکیشن بشود، محصولات را ببیند، وارد سبد خریدش کند و همان جا پرداخت را انجام بدهد چقدر هزینه دارد؛ هم اندروید و هم IOS.
بعد سراغش رفتیم و چون وبسایت ما وردپرسی بود و از لحاظ فنی این اتفاق خیلی راحت میتوانست بیافتد، مثلا نزدیک به یکی و دو هفته اپلیکیشن ما آماده شد و بعد هرکس که میخواست خرید آنلاین کند و تلفنی به ما زنگ میزد میگفتیم اپلیکیشن را نصب کنید و بعد خرید را انجام دهید و این پروسه برای آنها خیلی راحت اتفاق میافتاد.
ردیابی مشتری در اپلیکیشن و سایت
بررسی میکردیم، میدیدیم که مثلاً این هفته یا این ماه ۱۰٪ فروشهایمان مربوط به اپلیکیشن بوده است. تا اینجا بخواهیم یک نتیجهگیری کنیم ما اپلیکیشن را راهاندازی کردیم چون نیاز را سنجیدیم و راجع به آن تحقیق کردیم و بعد سراغش رفتیم. بعد از این که اپلیکیشن را گرفتیم، مشتریهای وفادارمان اولین کسانی بودند که اپلیکیشن را نصب کردند. از ابزارهای Tracking استفاده کردیم ببینیم در اپلیکیشن چه کاری انجام میدهند. من فکر کنم یکی از مشکلاتی که خیلی از صاحبین اپلیکیشنها دارند این است که اصلا Track در اپلیکیشن شما نیست.
در وبسایتهایمان گوگل آنالیتیکس را داریم که ببینیم کاربر کجا میرود و کدام صفحه را چک میکند ولی در اپلیکیشن اصلاً این را نداریم. برای ما خیلی مهم بود که این خریدهایی که دارد اتفاق میافتد چند درصدش متعلق به اپلیکیشن است. کجا اپلیکیشن افراد اصطلاحاً Crash میکند، میآید بیرون و نمیتوانند خرید انجام دهند.
همه اینها را بررسی میکردیم، کدام صفحات را میبینند، کدام محصولات را میبینند، بیشتر در چه دستگاههایی خرید داریم، در واقع در چه موبایلهایی خرید بیشتر اتفاق میافتد و سعی کردیم آن را هم بهبود بدهیم. این را هم بگویم که زمانی این ماجرا شروع شد که از وبسایت فروش داشتیم. چون خیلی از مواقع ما میرویم هزینه میکنیم، هنوز کاربران وبسایتمان را بررسی نکردیم، با نیرو محدود و تیم چهار، پنج نفرهای که داریم هنوز به یک نتیجهی کلی نرسیدیم که آیا فروش اتفاق میافتد.
مزایای اپلیکیشن
بزرگترین مزیتی که اپلیکیشن برای ما داشت که فکر کنم خیلی از صاحبان فروشگاههای اینترنتی هم با آن موافق هستند این است که اپلیکیشن همیشه دمدست کاربرها است. دیگر لازم نیست بروند در وبسایت شما جستجو کنند، آنجا همه چیز با دو، سه دکمه اتفاق میافتد و خیلی سریعتر از وبسایت است. این بزرگترین مزیتش است. از آن طرف هم ما دوباره میتوانیم کاربر را خیلی خوب برگردانیم.
ما یک سری نوتیفیکشنهایی را تنظیم کرده بودیم، مثلا کاربر سبد خرید را کامل کرده بود ولی هنوز خرید را انجام نداده بود ما بعد از نیمساعت یا یکساعت به او یک پیام میدادیم که سبد خرید شما کامل شده ولی خرید انجام نشده که الان اپلیکیشنهایی مثل دیجیاستایل و دیجیکالا و اینها این را کاملاً دارند. معمولاً در وبسایت این اتفاق سخت میافتد چون هنوز از کاربر اطلاعاتی نگرفتیم و یکدفعه سبد خرید را کامل میکند و بعد رها میشود و میرود.
در اپلیکیشن کاملاً میدانیم که چه زمانی سبد خریدش را کامل میکند، چه زمانی میخواهد به مرحلهی بعدی برود و پرداخت را انجام بدهد و آنجاها بود که با نوتیفیکیشن آنها را برمیگرداندیم. یا اینکه اگر جشنوارهای داشتیم باز دوباره با نوتیفیکیشن میتوانستیم کاربر را برگردانیم که البته الان با وبسایت هم این اتفاق راحت میافتد ولی من حسم این است که نوتیفیکیشنهایی که برای کاربرها میزنیم و وارد اپلیکیشن میشوند خیلی تطابقش بهتر از پیامهایی که برای کاربرها میزنیم و وارد وبسایت میشوند.
آنجا معمولاً تا بخواهد سمت وبسایت برود یک زمانی طول میکشد و معمولاً یک بخشی از کاربرها ریزش میکنند. ولی در اپلیکیشن معمولاً این اتفاق کمتر رخ میدهد. میشود گفت این بهترین مزیتهایش بود و همچنان در حال توسعه آن بودیم و به نتایج خیلی خوبی رسیدیم.
آپدیت اپلیکیشن را فراموش نکنید.
این را هم بگویم واقعاً این توصیههایی که مطرح میکنم به خاطر این است که فکر میکنم ما تقریباً هفت، هشتبار در یک بازهی زمانی ۳ تا ۶ ماهه برای یک اپلیکیشن آپدیت دادیم. یعنی همچنان درحال بهبود اپلیکیشنها بودیم و مشکلات را بررسی میکردیم، به تیم فنی گزارش میدادیم و این موضوع خیلی موضوع مهمی است.
این که ما همینطوری یک اپلیکیشنی را راهاندازی کنیم، افراد بیایند خرید کنند و اینها معمولاً خیلی کم اتفاق میافتد، خیلی کم. و نیاز هست که همیشه توسعه داده شود. شاید این بحث در وبسایت خیلی کمتر اتفاق بیوفتد. نه اینکه بگویم آنجا هم کارهای توسعه و فنی نداریم، آنجا هم هست ولی اپلیکیشن بسته به اینکه افراد در چه موبایلهایی به مشکل میخورند، میتواند ایرادات متفاوتی داشته باشد.
تجربه فروشگاه اینترنتی
در ادامه صحبتهایی که داشتم و تجربه فروشگاه اینترنتی میخواهم راجع به مبحث فیلتر صحبت کنم. فیلترهایی که ما میتوانیم در هر دستهبندی بگذاریم مثل فیلتر قیمت، برند، وزن، به هرحال فرض کنید مثلاً اگر پوشاک هست حتی فیلتر جنسیت، رده سنی و همه اینها که خیلی میتواند به ما کمک کند.
هنوز هم میبینم که فروشگاه اینترنتی زیادی هستند که به آن معنا فیلتر ندارند و شاید مثلاً دلیل شما این است که تعداد محصولات ما خیلی زیاد نیست، کاربر میآید و چندتا محصول را میبیند و دیگر نیاز نیست آن قدر فیلتر انجام بدهد. یا حتی ممکن است که فیلتر کردن برای آنها سخت باشد.
ما اول در فروشگاه اینترنتیما هیچ فیلتری نداشتیم ولی چیزی که ما در بررسیها و تحقیقاتی که انجام میدادیم، متوجه شدیم این بود که وقتی کمکم فیلترها را اضافه کردیم دیدیم که کاربرها واقعاً دارند استفاده میکنند و با آن فیلتر به آن محصولی که میخواهند میرسند.
نقش فیلترها در دستهبندیها
هرقدر هم که صفحه دستهبندیهای ما محصولات زیادی نداشته باشد باز هم خیلی میتواند کمک کند و کاربر اصلاً نمیداند چون باید برود تکتک محصولات را نگاه کند و ببیند این همان وزنی است که خودش میخواهد، این همان برندی است که خودش میخواهد؛ چون وقتی که شما وارد صفحه دستهبندی میشوید فقط دارید عکس، توضیح عنوان محصول و معمولاً قیمت را میبینید. دیگر جزئیات محصول را نمیبینیم و آن جزئیات باید با فیلتر اتفاق بیافتد و ما که کمکم اضافه کردیم دیدیم که واقعاً نتیجه فرق کرد. یعنی افراد به خاطر این برند آمدند پس دیگر نیاز نیست برندهای دیگر را ببینند.
مثل فروشگاه فیزیکی میماند؛ فرض کنید یک فروشگاه فیزیکی خیلی بزرگ در زمینه پوشاک باشد، از هر رده سنی و هر جنسیت خانم و آقایی پوشاک داشته باشد ولی مثلاً همه اینها قاطی باشد و کاربر اصلاً نداند باید کدام بخش برود. باعث سردرگمی کاربر میشود. آن فیلترها خیلی میتواند کمک کند. جدا از آن، این فیلترها هر کدام آن ها احتمالاً احتمالاً یک URL خاصی دارد و این میتواند خودش یک ورودی مختصی داشته باشد،
یعنی یک صفحهای ساخته شده که فقط این برند را شامل میشود و باز دوباره یکسری ورودی جدید میآید ولی دیگر نیاز نیست که شما در یک دستهبندی بیایید بسته به هر برند یک زیر دسته درست کنید. وقتی فیلتر به این شکل خوب پیاده شود میتواند خودش یک صفحه خاصی باشد و از آن طرف هم کاربرها درواقع هم از گوگل وارد بشوند و هم این که همانجا هم که دارند فیلتر انجام میدهند بتوانند محصول را خوب انتخاب کنند و خیلی سردرگم نباشند.
مرتب سازی محصولات فروشگاه
قسمت دیگری که حالا ما هم داشتیم، احتمالاً خیلی از فروشگاههای اینترنتی هم دارند بحث مرتبسازی است. خیلی از مواقع کاربر میخواهد ببیند که اصلاً در این برندی که انتخاب و فیلتر کرده گرانترین، محبوبترین، پربازدیدترین محصولها کدامها هستند و حتی جالب است به شما بگویم که این هم واقعاً استفاده میشد. حتی ما اینکه خودمان کدام را پیشفرض بگذاریم هم باز بررسی میکردیم.
یعنی من بعضاً نگاه میکردم این فیلترها را مثلاً بر اساس قیمت میگذاشتم. بعد میدیدم که قیمت از گران به زیاد گذاشتیم، خیلی شاید جواب خوبی نداد. برعکس را هم گذاشتیم و خیلی محصولات خوبی نمیآمد. ولی از آن طرف مثلاً پربازدیدترینها احتمالاً (حالا این را هم میتوانیم بررسی کنیم) خیلی از کاربرها دنبال همانها هستند. آن محصولاتی که بیشترین بازدید را داشتند در واقع خیلی خوب هستند. از یک نظر هم محبوبترینهایی که وجود دارد باز میتواند خیلی کمک کند.
جستجوی وبسایت
مورد بعدی که بازهم فکر میکنم خیلی شاید فروشگاه اینترنتی با آن دچار مشکل باشند بحث جستجوی وبسایت است. دوستان جستجوی وبسایت اولاً که برای هر وبسایت به نظرم نیاز است به غیر از وبسایتهای شرکتی و سازمانی که شاید صفحات زیادی هم نداشته باشند. برای بلاگها و فروشگاههای اینترنتی خیلی خیلی مهم و نیاز است و حالا به نظرم اولویتش بین بلاگ و فروشگاه اینترنتی، در فروشگاه خیلی بیشتر است.
خیلی از وبسایتها نوار جستجو دارند. کاربرها میتوانند جستجو کنند ولی جستجو به آن معنا قوی نیست. یعنی مثلاً فرض کنید یک تکنولوژی به اسم Ajax وجود دارد. یعنی شما یک کلیدواژهای را سرچ کردید و منتظر هستید ببینید اصلاً چنین محصولی وجود دارد یا خیر، این تکنولوژی Ajax به شما کمک میکند که محصولات مرتبط با آن کلیدواژهای که شما جستجو کردید برای شما به نمایش بگذارد.
یعنی چی؟ یعنی من موبایل سامسونگ را جستجو میکنم، چندتا محصول اولی که برای من بیاورید قبل از اینکه اصلاً محصولی بخواهد باز بشود، (احتمالاً مشابه این را در دیجیکالا کاملاً دیدید.) برای من محصولات را بیاورد و من بتوانم انتخاب کنم. یا مثلاً فرض کنید من موبایل سامسونگ سری S را سرچ میکنم و من اصلاً چنین محصولی را در فروشگاهم ندارم و تا آن را جستجو میکنم یک پیامی داده بشود که چنین محصولی یا چنین محصولاتی که شما میخواهید اصلاً در فروشگاه اینترنتی ما موجود نیست و کاربر بتواند این را متوجه بشود.
کلیدوارهها
این برای فروشگاه اینترنتی بهنظر من الان دیگر خیلی نیاز است. به خاطر این که اگر حتی گزارشهای دیجیکالا را بررسی کنید میبینید که کاربرها خیلی در دیجیکالا سرچ میکنند یعنی کاملاً با این نوار جستجو آشنا هستند. وقتی شما گزارشهای خوبی برای فروشگاه اینترنتی دیجیکالا را بررسی میکنید باید آن را در کسبوکار شما هم استفاده کنید.
وقتی مثلاً یک کلیدواژهای مثل پاور بانک یکی از پر جستجوترین کلیدواژههایی است که در دیجیکالا جستجو میشود من باید بدانم وقتی پاور بانک را جستجو میکنم قبل از اینکه وارد صفحه شود به من چند پاور بانک توصیه کند و بگوید که ما اینها را داریم و من بتوانم روی آن کلیک کنم و مستقیماً داخل صفحه بروم. این موضوع مهمی است و به نظرم خیلی میتواند کمک کند. از آن طرف خیلی از مواقع ما اصلاً نمیآییم بررسی کنیم که کاربرها چه چیزی را جستجو میکنند.
مثلاً من خودم حالا آن اوایل که فروشگاه اینترنتی را داشتیم خیلی بررسی نمیکردم ولی بعدش به این نتیجه رسیدم که یک سری کلمات کلیدی هست که در وبسایت خودمان جستجو میشود و ما اصلاً محصولاتش را نداریم ولی نیاز مخاطب است. مخاطب داخل وبسایت ما آمده، یک کلیدواژهای را جستجو کرده و دیده نداریم و هیچ صفحهای برای او باز نشده و بعد وبسایت را ترک کرده، به همین راحتی!
الان که میتوانیم با اطلاعاتی که داریم سراغش برویم و ببینیم که میتوانیم آن محصول را تهیه کنیم یا خیر. یا این که اصلاً شاید یک محصولی باشد که تا به الان در دستهبندی های ما هم ندیدیم و این دوباره میتواند یک اطلاعات خیلی خوبی باشد که به ما کمک کند.
اشتباه رایج کاربران در تایپ کلیدواژه
در مجموع میتوانم بگویم که نوار جستجو بهنظر من یکی از مهمترین ویژگیهایی است که یک فروشگاه اینترنتی باید داشته باشد و با همان توضیحاتی که گفتم به این شکل باشد که یک نوار جستجوی معمولی نباشد و بتواند خیلی از موارد را بررسی کند. حتی این را هم بگویم که به نظر من با وجود این همه مدتی که از فروشگاه اینترنتی دیجیکالا میگذرد باز هم میشود گفت که خیلی جای کار دارد.
مثلاً فرض کنید که کاربر یک کلمه کلیدی را اصلاً اشتباه جستجو میکند، مثل گوگل که شما یک کلمهی کلیدی را سرهم جستجو میکنید و گوگل به شما پیشنهاد میدهد که منظور شما این است یا خیر؟ ولی دیجیکالا هنوز هم این را ندارد. اگر دقت کنید خیلی از کلمات کلیدی که شما سرهم میزنید هیچ محصولی برای شما نمیآورد در صورتی که باید این را بررسی کند، ببیند که احتمالاً دارد مثلاً راجع به فلان محصول صحبت میکند و من آن محصول را برای او بیاورم. به همین راحتی شما میتوانید یک مشتری را از دست بدهید.
خیلی راحت، یعنی مشتری یک کلمه کلیدی سر هم سرچ کرده یا «ی» را سر هم نزده، یک سری کلمات کلیدی که شاید در فارسی کمی مشکلدار باشد. باعث میشود که کاربرها به محصولی نرسند در صورتی که شما محصول را دارید و این باعث میشود که کاربر از وبسایت برود.
هدف اصلی ما تچربه خوب کاربر است.
ما باید تمام تلاشی که میکنیم برای (این که کاربر داخل وبسایت و مخصوصاً فروشگاه اینترنتی میآید) این است که حس خیلی خوبی به او بدهیم، واقعاً یک تجربه خوبی داشته باشد. در این مقاله سعی کردم که همین را بگویم که ما قرار است که یک تجربه خوبی را به کاربر دهیم تا هم از زمانی که وارد وبسایت ما میشود، یک محصولی را انتخاب میکند، جستجو میکند و مقایسه میکند، بخش مقایسه خیلی بخش مهمی است که فکر میکنم کمتر فروشگاههای اینترنتی این را داشته باشند، کامنتها را میخواند و بررسی میکند، اگر ویدئویی باشد بررسی میکند.
بعد حالا میخواهد که خرید انجام بدهد، چقدر آن فیلدها برایش آسان باشد، چقدر روند ثبتنام آسان باشد، امکان پرداخت در محل وجود داشته باشد یا خیر، همه اینها و بعدش وقتی که پرداخت انجام میشود و حالا میخواهد بیاید بررسی کند که بعد از چند روز به دست او میرسد، با چه کیفیتی، همه ی این ها و بعدش باز دوباره ما چگونه بتوانیم این کاربر را در وبسایتما برگردانیم؛ همه اینها یک تجربه کاربری میشود. همه اینها تجربهی کاربر میشود. تجربه کاربری صرفا به این معنا نیست که من بیایم یک دکمهای را در محصولاتم در وبسایتها و صفحاتم مثلا رنگش را عوض کنم.
این یک بخش از تجربه کاربری است ولی در فروشگاه اینترنتی تجربه کاربری خیلی جامعتری داریم و باید واقعاً از بالا به قضیه نگاه کنیم تا بتوانیم یک فروشگاه اینترنتی موفقی داشته باشیم.
نتیجهگیری
در این سفری که ما میخواهیم همراه مشتری باشیم و هدایتش کنیم، هرچقدر که بیشتر به او خوش بگذرد بیشتر برای ما سودمند است. پس باید در این سفر خیلی همراهش باشیم. این همراه بودن باید به او ثابت شود و واقعاً شاید حتی اگر شما محصولات شما را تخفیف هم ندهید، حتی اگر قیمتش را ثابت بگذارید بازهم سراغ شما میآیند به خاطر این که حس خوبی از خرید داشته است.
به خاطر این که شما برای او پیام تبلیغاتی خیلی زیاد نزدید، ایمیلهای Spam نفرستادید، وقتی داخل وبسایت آمده اگر سوالی داشته، در چت از شما پرسیده یا پشتیبانی تلفنی شما جوابش را خوب داده است، وقتی که دوباره آمده پیگیر محصول شود صفحهای وجود داشته است. خیلی از فروشگاههای اینترنتی را میبینم که صفحهای برای این که بتوانیم پیگیری کنیم وجود ندارد، که چه اتفاقی دارد برای محصول من میافتد.
یک اتفاق خوبی که مثل اسنپفود و دیجیکالا وجود دارد این است که دقیقاً اسنپفود میگوید غذای شما را فلان رستوران دارد درست میکند، هنوز ارسال نکرده، بعد میآید میگوید که ارسال شده و در مسیر است، در کدام لوکیشن است و بعد میگوید که مثلاً تا ۱۰ دقیقه دیگر به دست شما میرسد، حالا به دست شما رسید، نظر شما چطور بود؟
در این سفر همراه شما میآید و شما را هم در جریان میگذارد. ما خیلی مواقع در فروشگاههای اینترنتی این کار را نمیکنیم، کاربر ثبت محصول را انجام میدهد و بعد تمام میشود. این که کی محصول به دست او میرسد و آیا ممکن است که تماسی با وی داشته باشیم یا نه و حتی ممکن است کمی دیر و زود هم بشود. همه این موارد در خریدهای بعدی تاثیر میگذارد!
مطالب زیر را حتما مطالعه کنید
شاخص کلیدی عملکرد در تبلیغات پولی گوگل (KPI)
پی پال چیست | چگونه کار میکند؟
7 دلیل تا از آینده آموزش پایتون مطمئن باشید
آموزش برنامه نویسی پایتون چه ویژگیهایی دارد؟
مدرک فنی و حرفه ای چه اعتباری دارد؟
شغل برنامه نویسی دارای چه مشکلاتی هست؟
1 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
بسیار عالی و کاربردی بود این مقاله ممنون از شما